- معانه
- یاریگری
معنی معانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متوسط
یاری، کمک
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
عناد کننده، ستیز کننده
به روش مغان، مانند مغان
یاری کردن، یاری دادن، کمک کردن
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
وسط، میان، آنچه در میان چیزی جا دارد، متوسط، محتوا
ویژگی کسی که از روی محبت دست در گردن دیگری می اندازد
دست در گردن یکدیگر انداختن، همدیگر را در آغوش کشیدن، عناق
متانت در فارسی: استواری، نیرو مندی، گرانسنگی، پابر جایی
آبدان که جای بول باشد
مرانه در فارسی: زغال اخته از گیاهان زغال اخته
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
معینه در فارسی مونث معین بنگرید به معین مونث معین: (امور معینه)
معونت در فارسی یاریگری
منسوب به مغان مربوط به مغان. شرابی که زردشتیان بعمل آورند
دیدن به چشم، رویاروی چیزی را دیدن
معاونه و معاونت در فارسی: دستیاری
معنی ها، مفهومها، منظورها
با هم گردن مقارن ساختن و با هم بغل گیر شدن، روبوسی یکدیگر و ببغل گیری همدیگر را
در آغوش گیرنده در آغوش گیرنده معانقه کننده
معانده و معاندت در فارسی ستیزش، گردن کشی، ستیهیدن ستیهش گردن کشی کردنخلاف کردن، ستیزه کردن با کسی ستیهیدن عناد ورزیدن، گردن کشی خلاف: ... از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود و باظهار آیات مثال داد. تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت، ستیزه
عناد کننده و دشمن
در افتادن با کسی، رنجیدن، رنجاندن
مکانت در فارسی: جای جایگاه، خهر گاه
مابین، ضد کنار و جانب
مهانت در فارسی: خواری خوار گشتگی