جدول جو
جدول جو

معنی معاینه

معاینه((مُ یَ نَ یا یِ نِ))
با چشم دیدن، بررسی و دقت کردن در وضع مریض
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با معاینه

معاینه

معاینه
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
معاینه
فرهنگ فارسی عمید

مباینه

مباینه
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار

معاینت

معاینت
بچشم دیدن چیزی را، روبرو چیزی را دیدن، بررسی و دقت کردن در وضع مریض مشاهده وضع ظاهری بیمار و دقت در چگونگی مرض در بدن او
فرهنگ لغت هوشیار