جدول جو
جدول جو

معنی مطاحن - جستجوی لغت در جدول جو

مطاحن
مطحن ها، آسیاها، جمع واژۀ مطحن
تصویری از مطاحن
تصویر مطاحن
فرهنگ فارسی عمید
مطاحن
(مَ حِ)
جمع واژۀ مطحنه. (اقرب الموارد) (المنجد). جمع واژۀ مطحان. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطحنه و مطحان شود
لغت نامه دهخدا
مطاحن
جمع مطحنه، آسیاها جمع مطحنه
تصویری از مطاحن
تصویر مطاحن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطاعن
تصویر مطاعن
مطعن ها، نیزه زن ها، جمع واژۀ مطعن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاحن
تصویر طاحن
آرد کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حِ)
دشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عدو مشاحن، ای مباغض شدید العداوه. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاحنه شود، در حدیث به معنی مبتدع، تارک جماعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ)
جمع واژۀ مسحنه. (اقرب الموارد). رجوع به مسحنه شود، سنگ زر و نقره. (منتهی الارب). سنگی است که بدان سنگ طلا و نقره را بشکنند. (اقرب الموارد) ، سنگریزۀ تنک که بدان آهن را تیز کنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
جمع واژۀ مطعن و مطعان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به مطعن و مطعان شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
آردکننده، گاوی که در مرکز خرمن بندند وقت کوفتن خرمن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ حَ)
آسیا. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). اسکده. (مهذب الاسماء). آسیاکده. سرآسیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گردکان ما در این مطحن شکست
هرچه گوئیم از غم خود اندک است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاحن
تصویر مشاحن
دشمن، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاعن
تصویر مطاعن
جمع مطعن، نیزه زنندگان نیش زنندگان جمع مطعن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاحه
تصویر مطاحه
سیجگاه (سیج خطر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاحن
تصویر طاحن
آرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آسیا، آسیاب بادی، طاحونه، آسیابان، آردکننده، گاوخرمن کوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد