جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مطاحن

مطاحن

مطاحن
جَمعِ واژۀ مَطحَنَه. (اقرب الموارد) (المنجد). جَمعِ واژۀ مطحان. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطحنه و مطحان شود
لغت نامه دهخدا

مشاحن

مشاحن
دشمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عدو مشاحن، ای مباغض شدید العداوه. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاحنه شود، در حدیث به معنی مبتدع، تارک جماعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مساحن

مساحن
جَمعِ واژۀ مِسحنه. (اقرب الموارد). رجوع به مسحنه شود، سنگ زر و نقره. (منتهی الارب). سنگی است که بدان سنگ طلا و نقره را بشکنند. (اقرب الموارد) ، سنگریزۀ تنک که بدان آهن را تیز کنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مطاعن

مطاعن
جَمعِ واژۀ مِطعَن و مِطعان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به مطعن و مطعان شود
لغت نامه دهخدا