جدول جو
جدول جو

معنی مطاء - جستجوی لغت در جدول جو

مطاء
(ضَف ف)
از ’م طو’، مطو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطو شود
لغت نامه دهخدا
مطاء
(مِ)
جمع واژۀ مطو و مطو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). و رجوع به مطو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطال
تصویر مطال
طولانی، دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطاف
تصویر مطاف
جای طواف کردن، محل گردش و دور زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطال
تصویر مطال
درنگ کردن در کاری، تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای حق کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطاع
تصویر مطاع
کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
مؤنث اشمط. زن دوموی. ج، شمط، شمطان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). زن دوموی. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به اشمط شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مطیه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ مطو و مطو. و مطا. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مطیه و مطو و مطاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
بارگی گرفتن ستور را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : امطی الدابه امطاء، برای سواری گرفت آن ستور را. (ناظم الاطباء). بارگی گرفتن. سوار شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثطاء
تصویر ثطاء
تننده جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاع
تصویر مطاع
اطاعت و فرمانبرداری کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاء
تصویر خطاء
گناهی غیر عمدی، سهو اشتباه نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاء
تصویر مکاء
شبانفریب از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاء
تصویر مغاء
آواز گربه میو میو
فرهنگ لغت هوشیار
پسته زمین پست بوب گستردنی، پرده، چادر زمین نشیب و پست میان زمینهای بلند. گستردنی مقابل عطا: (می بافتم تار و پود معنی از بهر وطای خضر و موسی) (تحفه العراقین) یا وطای ازرق. پرده کبود، آسمان نیلگون: (چون وحش پاس بست سپهر و زمین مباش منگر وطای ازرق و مگزین عطای خاک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاف
تصویر مطاف
جای طواف کردن، جای گرداگرد گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاء
تصویر سطاء
تاختن فرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بد پرداخت دیر پرداز دیر کرد، درنگ دیر دارنده و ام یا دین را دیر کننده در پرداخت قرض. درنگ کردن در امری تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای و ام و حق کسی: معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو از علم تو جهالت و از جود تو مطال. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
پرواز، فرودگاه، چاه فراخدهان پریدن، پرش پرواز: تا اگر مرغ روحم قصد مطار سدره کند قفص کالبدهم در دولت خانه مرو بماند، محل پریدن، توضیح امروزه در عربی بمعنی فرودگاه هواپیمااستعمال شود: مطار بغداد، چاه فراخ دهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطاء
تصویر بطاء
آهستگی نمودن، درنگ نمودن، کندی درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
پرده، پوشش، پرده پوشش پرده پوشش. یا غطای و طاری قاری. پوشش و پرده گسترده سیاه (مانند قیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباء
تصویر مباء
جایباش، کندو، آغل، زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاء
تصویر خطاء
((خَ))
سهو، گناه غیرعمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غطاء
تصویر غطاء
((غِ))
پرده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساء
تصویر مساء
((مَ))
شبانگاه، اوّل شب، جمع امسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراء
تصویر مراء
((مِ))
ستیزه کردن، جدال کردن، جدال، ستیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطال
تصویر مطال
((مَ طّ))
دیرکننده در پرداخت وام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطال
تصویر مطال
((مِ))
درنگ کردن در امری، تأخیر کردن، درنگ کردن در ادای وام و حق کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطاف
تصویر مطاف
((مَ))
جای طواف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطاع
تصویر مطاع
((مُ))
اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطار
تصویر مطار
((مَ))
پریدن، پرش، پرواز، محل پریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاء
تصویر معاء
((مِ))
روده، جمع امعیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وِ))
گستردنی، فرش، سجاده، جمع اوطئه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطاء
تصویر وطاء
((وَ))
زمین نشیب و پست میان زمین های بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشاء
تصویر مشاء
((مَ شّ))
بسیار راه رونده، پیرو حکمت مشاء
فرهنگ فارسی معین