جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مطال

مطال

مطال
درنگ کردن در کاری، تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای حق کسی
مطال
فرهنگ فارسی عمید

مطال

مطال
بد پرداخت دیر پرداز دیر کرد، درنگ دیر دارنده و ام یا دین را دیر کننده در پرداخت قرض. درنگ کردن در امری تاخیر کردن، درنگ کردن در ادای و ام و حق کسی: معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو از علم تو جهالت و از جود تو مطال. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

مطال

مطال
درنگ کردن در امری، تأخیر کردن، درنگ کردن در ادای وام و حق کسی
مطال
فرهنگ فارسی معین

مطال

مطال
نعت مفعولی از اطاله. طول داده شده. اطاله یافته. طولانی: مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270)
لغت نامه دهخدا

مطال

مطال
مَطول. (منتهی الارب). دیردارندۀ وام و دین و دیرکننده در وعده ادائی. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مَطل و مِطال و مطول شود، خود آهن ساز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سازندۀ خود آهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مطال

مطال
با کسی معطل کردن. (زوزنی). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماطله مماطله و مطالا، درنگی کرد او را و درنگی کرد در ادای وام و حق او. (ناظم الاطباء). درنگ کردن در دادن چیزی به کسی:
معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو
از علم تو جهالت و از جود تو مطال.
ناصرخسرو.
مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول، تراخی تمام افتاد و دفع و مطال متجاوز حد اعتدال گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا