- مضیف
- محل ضیافت، جای پذیرایی مهمان
معنی مضیف - جستجوی لغت در جدول جو
- مضیف
- میزبان
- مضیف ((مَ))
- جای پذیرایی از مهمان، محل ضیافت
- مضیف
- مهماندار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میهمان شدن، گراییدن
ضعیف کننده، سست کننده
ضایع کننده، تباه سازنده
ناسره، ناخالص، کنایه از باطل
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
جای تنگ، تنگنا، تنگه ای که دو دریا را به هم وصل می کند
لاغر تکیده: مرد، سست نازک
رد کننده سکه به جهت ناسره بودن آن
نبهره سکه رد شده به جهت ناسره بودن آن درهم ناسره نبهره: ... و بنهره احوال مزیف را سره انگاشت
شمشیر دار
باز خوانده بدیگری
جای تابستانی گرمسیر، آبراهه کژ
جای تنگ
تباه کننده تبست تباهیده آسیب یافته تباه کننده، زمانکش سستکار ضایع کرده شده ضایع کننده تباه سازنده، تلف کننده وقت اهمال کار
شیر ترش، سپید
درخشنده روشنایی دهنده، درخشان روشن
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است
ناتوان کننده
چگونگی یافته چگونیده چگونگی بخش، مستی آور کیفیت داده چگونگی داده با کیفیت
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)
پلید، نجس، چرکین
((مُ))
فرهنگ فارسی معین
اضافه شده، زیاد گشته، نسبت داده شده، اسمی است که مقصود اصلی گوینده است، الیه اسم یا ضمیری است که به اسم دیگر می پیوندد تا معنی آن را کامل کند
نشاط آور
در دستور زبان اسمی که به اسم دیگر اضافه شود یا نسبت داده شود، اضافه شده، زیاد شده، نسبت داده شده
روشن، درخشنده، روشنایی دهنده