جدول جو
جدول جو

معنی مضرت - جستجوی لغت در جدول جو

مضرت
ضرر، زیان، گزند
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
فرهنگ فارسی عمید
مضرت
(مَ ضَرْ رَ)
زیان و ضرر و گزند و نقصان و خسارت و آسیب و آزار و اذیت و زحمت. (ناظم الاطباء) : و مضرت دانۀ وی آن است که اندکی صداع آورد. (الابنیه عن حقایق الادویه ص 14). وی (یعنی افسنتین) کلی ̍ را مضرت کند و اصلاحش انیسون است. (الابنیه عن حقایق الادویه ص 17). و هر که خواهد هرگه که بایدش خانه خود باز تواند شکافت و عمارت کرد که هیچ مضرتی به دیگری نرسد. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 56). و مضرت معدن زاکها به شراب و به چیزها که طبع را نرم کند زایل شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه سرد و تر باشد کم مضرت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و دارچینی درافکند می تا مضرت کوک باز دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). همت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مضرت. (چهارمقالۀ نظامی ص 16).... مضرتی که از استعجال در اختلاف احوال بدید و بکشید. (لمعهالسراج چ بنیاد فرهنگ ص 11). ای برادر مرا با تو رازی است که مضرت و منفعت آن به نفس عزیز توتعلق دارد. (مرزبان نامه ص 222). مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان). گفت بادنجان، سخت مضرچیزی است. ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد. (منتخب عبید زاکانی چ برلین ص 138).
- مضرت رسان، آنکه سبب آزار و گزند و اذیت دیگری می گردد. (ناظم الاطباء).
- مضرت رسانی، زیان و ضرر و گزند رسانیدن به دیگری. (ناظم الاطباء).
- مضرت رسانیدن (رساندن) ، ضرر رسانیدن: پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند. (تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 7 ص 82)
لغت نامه دهخدا
مضرت
گزند، زیان
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
فرهنگ لغت هوشیار
مضرت
ضرر رسانیدن، زیان، ضرر
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
فرهنگ فارسی معین
مضرت
آسیب، زیان، صدمه، گزند، لطمه
متضاد: منفعت، زیان رسیدن، گزند رسیدن
متضاد: فایدت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سرسبزی، طراوت، شادابی، شادکامی، کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرب
تصویر مضرب
محلی که چیزی را برپا می کنند، محل برپا کردن خیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
عنوانی احترام آمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته یا نوشته می شود، نزدیکی، قرب، پیشگاه، حضور، پایتخت
حضرت سبحان: خداوند پاک و منزه از هر عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضنت
تصویر مضنت
آنچه به آن بخل ورزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسرت
تصویر مسرت
شاد شدن، شادی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرت
تصویر معرت
بدی، عیب، رنج و سختی، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرس
تصویر مضرس
چیزی که در آن نقش و نگار به شکل دندان باشد، دندانه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرب
تصویر مضرب
عددی که از ضرب کردن یک عدد در عدد دیگر به دست می آید، استخوان مغزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضرب
تصویر مضرب
برپا کنندۀ فتنه و غوغا، فتنه انگیز، سخن چین
فرهنگ فارسی عمید
دندانه دار، کار دان آزموده، سختی چشیده دندانه دار، مبتلی بسختی ومشقت، سختی دیده آزموده مجرب، منقوش به نقش ونگارهایی بصورت دندانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان، مغز استخوان، شمشیر، دم شمشیر خر گاه کلان، زننده بسیار زننده، زد ابزار ابزار زدن زنشگاه جای زدن، تاژ گاه (تاژ خیمه) این واژه را فارسی گویان مضرب گویند ز نشمان در اندوزه (حاصل ضرب) : درانگارش جامه رنگین دو به هم زن سخن چین شمشیر، تیزی شمشیر، جمع مضارب. مکان زدن، جایی که در خیمه بر پا کنند: در آن مدت که اراضی بیلقان مرکز اعلام فرقد فرسای و مضرب خیام عساکر گیتی گشای بود، حاصل ضرب هر عددی است در عدد دیگر نسبت بان دو عدد مثلا حاصل ضرب 6 در 8 چهل و هشت سات پس 48 مضرب 6 یا 8 میباشد. یا مضرب مشترک. هر گاه عددی بر چند عدد بخش پذیر باشد آنرا مضرب مشترک همه آن اعداد گویند مانند 20 که بر 4 2 10 5 قابل قسمت است. یا کوچکترین مضرب مشترک. ممکن است چند عدد مضربهای مشترک متعدد داشته باشند در این صورت مضرب مشترکی را که از همه کوچکتر است کوچکترین مضرب مشترک گویند، جمع مضارب. توضیح مضرب که اسم مکان ضرب باشد بکسر راء است مانندمنزل ولی معمولا آنرا بفتح راء خوانند چنانکه در مضرب مشترک و امثال آن. جامه دوخته شده با نقش و خطوط الوان. دو بهم زن سخن چین: ... بلکه از متسوقان و مضربان وعاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضره
تصویر مضره
مضرت در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن، زیان گزند آسیب
فرهنگ لغت هوشیار
بدی زشتی عیب: و اگر در کاری خوض کند که عاقبت و خیم و خاتمت مکوره دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن بملک اوباز گردد، گناهکار بد و زشت، آزار رنج سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورت
تصویر مورت
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تازگی، خوبی، شکفتگی روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضرم
تصویر مضرم
آذر سنج
فرهنگ لغت هوشیار
نیکی کردن، عمل خیر نیکی: ثمره خردمندان امین که حق احسان و مبرت بحسن معاملت نگاه دارند. . ، جمع مبرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضری
تصویر مضری
منسوب به مضر از قبیله مضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضلت
تصویر مضلت
جای گمراهی و ضلالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضرات
تصویر مضرات
زیانها، ضررها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسرت
تصویر مسرت
شادمانی، شادی، خرمی، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سبزی گندمگونی، رنگ سبز، سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
حضور، غیاب، بحضور، در حضور، غیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضرت
تصویر حضرت
((حَ رَ))
قرب، حضور، آستانه درگاه، کلمه ای است که برای احترام پیش از نام قدیسان و بزرگان می آید
حضرت عباسی: به حضرت عباس قسم، به صورت راست و درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
((خُ رَ))
سبزی، گندمگونی، رنگ سبز، سبزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرت
تصویر مبرت
((مَ بَ رَّ))
اطاعت از فرمان پدر و مادر، در فارسی به معنای کار خیر، نیکی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرت
تصویر معرت
((مَ عَ رَّ))
بدی، زشتی، گناه کار بد و زشت، رنج، سختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضلت
تصویر مضلت
((مَ ض لَُ))
جایی که انسان راه را گم می کند، ضلالت، گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضرس
تصویر مضرس
((مُ ضَ رَّ))
دندانه دار، مبتلی به سختی ومشقت، سختی دیده، آزموده، منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه
فرهنگ فارسی معین