زیان و ضرر و گزند و نقصان و خسارت و آسیب و آزار و اذیت و زحمت. (ناظم الاطباء) : و مضرت دانۀ وی آن است که اندکی صداع آورد. (الابنیه عن حقایق الادویه ص 14). وی (یعنی افسنتین) کلی ̍ را مضرت کند و اصلاحش انیسون است. (الابنیه عن حقایق الادویه ص 17). و هر که خواهد هرگه که بایدش خانه خود باز تواند شکافت و عمارت کرد که هیچ مضرتی به دیگری نرسد. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 56). و مضرت معدن زاکها به شراب و به چیزها که طبع را نرم کند زایل شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنچه سرد و تر باشد کم مضرت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و دارچینی درافکند می تا مضرت کوک باز دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). همت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مضرت. (چهارمقالۀ نظامی ص 16).... مضرتی که از استعجال در اختلاف احوال بدید و بکشید. (لمعهالسراج چ بنیاد فرهنگ ص 11). ای برادر مرا با تو رازی است که مضرت و منفعت آن به نفس عزیز توتعلق دارد. (مرزبان نامه ص 222). مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان). گفت بادنجان، سخت مضرچیزی است. ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد. (منتخب عبید زاکانی چ برلین ص 138). - مضرت رسان، آنکه سبب آزار و گزند و اذیت دیگری می گردد. (ناظم الاطباء). - مضرت رسانی، زیان و ضرر و گزند رسانیدن به دیگری. (ناظم الاطباء). - مضرت رسانیدن (رساندن) ، ضرر رسانیدن: پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند. (تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 7 ص 82)