- مصقله
- ابزاری که با آن زنگ چیزی را بگیرند و آن را جلا دهند، مصقل
معنی مصقله - جستجوی لغت در جدول جو
- مصقله
- سوهان بزداغ ابزاری باشد که بدان بزدایند آلتی است که بوسیله آن چیزی را صیقل و جلا دهند آلت زدودن
- مصقله ((مِ قَ لِ))
- ابزاری برای صیقل دادن و زدودن زنگ، جمع مصاقل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تره زار
آش کشک دوغ با ترفینه
سوهان سمباده
تاوان، خونبها
بر گرفته از منقل: انگشتدان زغالدان کلک جای زغال انگشت دان
درون چشم، سفیدی و سیاهی چشم، تمام چشم، میانۀ چیزی
سوهان بزداغ ابزاری باشد که بدان بزدایند خطیب بلیغ، آلتی است زرگران را که بدان فلزات را صیقل دهند: ... در مجالس متعدد بمصقل مواعظ ونصایح زنگ کربت وملال از مرآت ضمیر منیر می زدودند، آلتی است فلزی قصابان را که بوسیله آن کارد قصابی را تیز کنند
مقله در فارسی تخم چشم کره چشم را گویند که قسمت اصلی عضو حس باصره است. کره چشم در حقیقت بشکل کره کامل نیست بلکه قسمت قدامی آن برجسته تر از سایر نقاطش میباشد. کره مذکور در قسمت قدامی کاسه چشم قرار دارد و کمی نیز از آن تجاوز میکند برین معنی که قسمت قدامی کره چشم نسبت به لبه های خارجی و تحتانی و داخلی کاسه چشم جلوتر قرار دارد ولی از لبه فوقانی کاسه چشم تجاوز نمیکند تخم چشم، سیاهی و سفیدی چشم
خطیب بلیغ
پاک کردن زدودن پاک کردن زدودن: جان دوم را که ندانند خلق مصقله ای کرد و بجانان سپرد. (رودکی)