سوهان بزداغ ابزاری باشد که بدان بزدایند خطیب بلیغ، آلتی است زرگران را که بدان فلزات را صیقل دهند: ... در مجالس متعدد بمصقل مواعظ ونصایح زنگ کربت وملال از مرآت ضمیر منیر می زدودند، آلتی است فلزی قصابان را که بوسیله آن کارد قصابی را تیز کنند
ابزاری که بدان جلا می دهند و صیقل می زنند و زنگ چیزی را می زدایند، و بزداغ نیز گویند. سو. (ناظم الاطباء). سوهان. مهره. ج، مصاقل. (یادداشت مؤلف) : آئینۀ زنگ آلود دلها به مصقل هدایت جلا داد (حضرت محمد (ص)) . (ترجمه تاریخ یمینی). در مجالس متعدد به مصقل مواعظ و نصایح زنگ کربت و ملال از مرآت ضمیر منیر می زدودند. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 364)، قطعه فلزی که قصابان بدان کارد تیز کنند
مهره زده. صیقل یافته. صیقلی. صیقل داده شده. در تابناکی و جلا همانند آینه شده: بفرمود تا خانه مکعب مسطح بنا کردند و سطوح او را به گچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). خانه مصقل همه جا روی توست از پس آن دیدۀ تو سوی توست. نظامی. به صورتگری بود رومی به پای مصقل همی کرد چندین سرای. نظامی