جدول جو
جدول جو

معنی مصبوب - جستجوی لغت در جدول جو

مصبوب
(مَ)
ریخته. (منتهی الارب). ریخته شده. (ناظم الاطباء) : ماء مصبوب،آبی ریخته. (مهذب الاسماء). مسفوح. (یادداشت مؤلف) ، محوشده و نابودگشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محبوب
تصویر محبوب
(دخترانه)
دوست داشتنی، مورد محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته شده، آنکه یا آنچه مورد علاقه و محبت است، کنایه از دوست، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصحوب
تصویر مصحوب
هم صحبت شده، یاروهمراه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، مقابل رب، بنده، مملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلوب
تصویر مصلوب
به دارآویخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
رنگ کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
جب انداختن هر دو سبب مفاعلین است مفا بماند فعل بسکون لام بجای آن بنهند و فعل چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا مجبوب خوانند یعنی خصی کرده بسبب آنکه هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته، پسند کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، بنده پرورده شده، بنده عبد مملوک جمع مربوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذبوب
تصویر مذبوب
دیوانه، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلوب
تصویر مصلوب
بدار آویخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
همراه همدم، یار دوست هم صحبت گردیده همراه شده، یار رفیق، همراه مقرون: رقیمجات مفصل مصحوب ذوالفقار بیگ رسیده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
رنگ کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبوع
تصویر مصبوع
رنگ شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصبوغ
تصویر مصبوغ
((مَ))
رنگ کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصحوب
تصویر مصحوب
((مَ))
همراه شده، یار، رفیق، همراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصلوب
تصویر مصلوب
((مَ))
به صلیب کشیده شده، به دار آویخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
((مَ))
دوست داشته شده، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبوب
تصویر مجبوب
((مَ))
خصی کرده، در علم عروض جب انداختن هر دو سبب «مفاعلین» است، «مفا» بماند، فعل به سکون لام به جای آن بنهند و فعل چون از «مفاعلین» منشعب باشد، آن را مجبوب خوانند یعنی خصی کرده به سبب آن که هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
((مَ))
پرورده شده، بنده، عبد، مملوک، جمع مربوبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
Likable, Likeable, Lovable, Loveable, Popular, Wellliked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathique, aimable, adorable, populaire, bien aimé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
agradable, lovable, adorable, popular, bien querido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
menyenangkan, menggemaskan, populer, disukai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
प्रिय , प्यारा , लोकप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
simpatico, amabile, popolare, ben voluto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
симпатичный , милый , популярный , любимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathiek, lief, populair, goed geliefd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
приємний , милий , популярний , улюблений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympatyczny, uroczy, popularny, lubiany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathisch, liebenswert, populär, gut gemocht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
simpático, adorável, popular, bem querido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
호감 있는 , 사랑스러운 , 인기 있는 , 잘 좋아하는
دیکشنری فارسی به کره ای