جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مصلوب

مصلوب

مصلوب
بردارکشیده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آویخته. درآویخته. برآویخته. بیاویخته. به چلیپا برکرده. به چلیپا برزده. بردارزده. بردارکشیده. بردارشده. دارزده. به دارکشیده. (یادداشت مؤلف) ، سخت تب زده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- مصلوب شدن، به دار آویخته شدن. آویخته گشتن. بر دار کشیده شدن.
- مصلوب کردن، به دار آویختن. بر دار زدن. آویختن
لغت نامه دهخدا

مقلوب

مقلوب
وارونه شده، برگردانیده شده، در ادبیات در فن بدیع شعر یا سخنی که در آن کلمات مقدّم و مؤخّر شده یا کلماتی مانند رگ و گر، رقیب و قریب، شارع و شاعر، جادوانه و جاودانه، ابدا و ادبا و امثال این ها به کار برده شده باشد، برای مِثال هست انیس و کریم ورنشناسی / زود بخوان باشگونه میرک سینا (امیرعلی یوزی تکین - لغتنامه - مقلوب)، برگشته، واژگون
مقلوب
فرهنگ فارسی عمید