مصحوب مصحوب همراه همدم، یار دوست هم صحبت گردیده همراه شده، یار رفیق، همراه مقرون: رقیمجات مفصل مصحوب ذوالفقار بیگ رسیده بود فرهنگ لغت هوشیار
مصحوب مصحوب همصحبت گردیده. همراه شده. همراه و رفیق و یار. (ناظم الاطباء) ، مع. با. همراه کرده شده. فرستاده شده بوسیلۀ...: مصحوب پست، با پست. همراه پست. بوسیلۀ پست. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
محصوب محصوب سرخجه برآورده. مبتلا به سرخجه. محصب. (از منتهی الارب). سرخجه شده. (دهار). سرخجه برآمده. (مهذب الاسماء). رجوع به حصبه شود لغت نامه دهخدا