جدول جو
جدول جو

معنی مصاب - جستجوی لغت در جدول جو

مصاب
مصیبت زده، سختی دیده، راست و درست، به هدف رسیده
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
فرهنگ فارسی عمید
مصاب
مصبّ ها، محل هایی که آب رودخانه وارد دریا می شود، جاهای ریزش آب، جمع واژۀ مصبّ
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
فرهنگ فارسی عمید
مصاب
جمع مصب، پیله ها پیلگان رنج رسیده رنجور، تموکیده (به هدف رسیده)، راست آمده جمع مصب
فرهنگ لغت هوشیار
مصاب
((مُ))
مصیبت زده، راست و درست به هدف رسیده، صواب داشته شده
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصابح
تصویر مصابح
جمع مصباح، چراغ ها، کاسه ها، جام های غار جی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیب
تصویر مصیب
(پسرانه)
آنکه حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اصاب
تصویر اصاب
سیراب کردن، رشکناکی درسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
برنهاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاص
تصویر مصاص
راز، سر، خالص چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاب
تصویر مجاب
پاسخ داده شده، کسی که قانع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
هم صحبت، یار، همدم، ملازم، معاشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناب
تصویر مناب
نایب مناب، جانشین، قائم مقام، خلیفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاف
تصویر مصاف
جنگ، میدان جنگ، صف سپاه در میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاب
تصویر متاب
بازگشتن به سوی حق، توبه و بازگشت از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثاب
تصویر مثاب
پاداش گرفته، اجر و پاداش یافته، پاداش داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
آنچه به راستی و درستی آن حکم داده شده، تصویب شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصعب
تصویر مصعب
اسبی که هنوز زیر بار نرفته و سواری نداده، فحل، گشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصائب
تصویر مصائب
مصیبت ها، سختی ها، رنج ها، اندوه ها، جمع واژۀ مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاعب
تصویر مصاعب
شداید، مشقت ها، سختی ها، گرفتاری ها، جمع مصعب، مصعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاب
تصویر مهاب
مهب ها، جاهای وزیدن باد، جهات وزش باد، جمع واژۀ مهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصاب
تصویر عصاب
ریسمان بر و ریسنده، بسیار ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
برنده گوشت و روده و مانند آن، گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصاب
تصویر لصاب
جمع لصب، تنگه ها خرد شکاف ها
فرهنگ لغت هوشیار
پتت (توبه)، گره گشایی، باز مهربانی بازگشتن از گناه، بازگشت از گناه توبه
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش پاداش داده جای باز آمدن، جای ایستادن پاداش داده شده جزا داده، ثواب اخروی داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاب
تصویر مجاب
جواب داده شده، پاسخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخصاب
تصویر مخصاب
بارور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذاب
تصویر مذاب
گداخته، آب شده، مایع گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
تصویب شده
فرهنگ لغت هوشیار
گشن، شتر سرکش نر فحل، اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد، جمع مصاعب مصاعیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصطب
تصویر مصطب
سندان
فرهنگ لغت هوشیار
همدامون همگوی همدم مصاحبت کننده، هم صحبت یار همدم: پسر برادرش یاقوتی وقتلمش بن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. . ، جمع مصاحبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاب
تصویر مضاب
جمع مضبه، زمین های سوسمار ناک جمع مضبه
فرهنگ لغت هوشیار