دلاکی کردن، یعنی مالیدن اندام به مشت و آن را به زبان هندی چپی گویند. (آنندراج) : سالکان از سر لگدکوب حوادث میشوند ماندگان راه را از مشتمالی چاره نیست. محمدسعید اشرف (از آنندراج)
دلاکی کردن، یعنی مالیدن اندام به مشت و آن را به زبان هندی چپی گویند. (آنندراج) : سالکان از سر لگدکوب حوادث میشوند ماندگان راه را از مشتمالی چاره نیست. محمدسعید اشرف (از آنندراج)
عمل مالیدن مشک مشک مالی کردن بر کاری: کنایه از انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پر مشک حالی (نظامی۲ - ۲۰۳)
عمل مالیدن مشک مشک مالی کردن بر کاری: کنایه از انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل، برای مِثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پر مشک حالی (نظامی۲ - ۲۰۳)
دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث). مالش با دست. (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج). - مشتمال دادن، مشتمال کردن. با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، در تداول، تنبیه کردن و گوشمال دادن: آن قدر سعی که در مالش دلها دارد مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد. میرنجات (از آنندراج). - ، کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است. (آنندراج). - مشتمال کردن، با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن. (آنندراج). و رجوع به مشتمالی شود
دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث). مالش با دست. (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج). - مشتمال دادن، مشتمال کردن. با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، در تداول، تنبیه کردن و گوشمال دادن: آن قدر سعی که در مالش دلها دارد مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد. میرنجات (از آنندراج). - ، کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است. (آنندراج). - مشتمال کردن، با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن. (آنندراج). و رجوع به مشتمالی شود
نام لحنی است از مصنفات باربد. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نام لحن بیست و چهارم است از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). نام لحنی از موسیقی. (یادداشت مؤلف). در صورت الحان باربدی که نظامی گنجوی در خسرو و شیرین آورده نام لحن سیزدهم است. (حاشیۀ برهان چ معین) : چوبر مشکویه کردی مشک مالی همه مشکو شدی پر مشک حالی. نظامی (از یادداشت مؤلف)
نام لحنی است از مصنفات باربد. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نام لحن بیست و چهارم است از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). نام لحنی از موسیقی. (یادداشت مؤلف). در صورت الحان باربدی که نظامی گنجوی در خسرو و شیرین آورده نام لحن سیزدهم است. (حاشیۀ برهان چ معین) : چوبر مشکویه کردی مشک مالی همه مشکو شدی پر مشک حالی. نظامی (از یادداشت مؤلف)
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند