جدول جو
جدول جو

معنی دستمالی

دستمالی
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل کردن آن
تصویری از دستمالی
تصویر دستمالی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دستمالی

دستمالی

دستمالی
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن
دستمالی
فرهنگ لغت هوشیار

دستمالی

دستمالی
عمل دست مالیدن. رجوع به دست مال و دست مالیدن و دست مالی کردن شود
لغت نامه دهخدا

دستمال

دستمال
با دست مالیده شده، مجازاً مغلوب
دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن: کنایه از شروع به چاپلوسی و تملق کردن
دستمال
فرهنگ فارسی معین

دستمال

دستمال
تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک می کنند یا چیزی در آن می ببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید