- مشافر
- مشفرها، لب ها، دهانها، جمع واژۀ مشفر
معنی مشافر - جستجوی لغت در جدول جو
- مشافر
- جمع مشفر، لفچ های شتران دهان ها به گواژ جمع مشفر: لفجها، دهانها: منطقه فرمان تو از مخنقه چنگال متعدیان مارا نگاه دارد و شکوه اظافر تو مارا در مشافر خون خواران نیفکند
- مشافر ((مَ فِ))
- لفج ها، دهان ها، جمع مشفر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رایزن، هم سگال
گشتار، رهسپار، رهنورد
سفر کننده، در تصوف رهرو، سالک
ناخوشایند، آنچه خوش آیند و دلپسند نباشد
مشرف ها، جاهای بلند، جمع واژۀ مشرف
مشورت کننده، کنکاش کننده، طرف شور، رایزن
مغفرها، زرهایی که زیر کلاه بر سر می گذاشته اند، کلاه خودها، جمع واژۀ مغفر
سفر کننده، راهی، رونده، سیاح
کنکاش کننده، مشیر و وزیر مشورت کرده شده و پند دهنده و پند گوینده، رای زن
حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی
جمع مشرف و مشرفه
جمع مشجر، روییدنگاهان درختستان ها جمع مشجر: و گلستان و بستان بهم شاید (قافیه کردن) چه هر چند اصل آن بوی ستان بوده است چون از آن حذفی کرده اند و آنرا اسم علم مشاجر و مغرس ریاحین گردانیده گویی کلمه مفردست
جمع مغفر، خود ها زیر خودیها جمع مغفر
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)
((مُ فِ))
فرهنگ فارسی معین
داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخار کننده، در فارسی، رماننده، نافر، مقابل ملائم
مشعرها، محلهای قربانی و اجرای مناسک حج، علامت ها، نشانه ها، قوه های ادراک، جمع واژۀ مشعر
Advisor, Consultant, Counselor
conselheiro, consultor
Berater
doradca, konsultant
советник , консультант
радник , консультант
adviseur, consultant
asesor, consultor, consejero
conseiller, consultant
consulente
सलाहकार , सलाहकार
উপদেষ্টা , পরামর্শদাতা , পরামর্শদাতা
penasihat, konsultan