جمع واژۀ مشربه و مشربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشرب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ مشربه. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث) (آنندراج) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات... رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22). و رجوع به مشربه شود، جای آشامیدن. (غیاث) (آنندراج) : شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256)
جَمعِ واژۀ مَشرَبه و مَشرُبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَشرَب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). جَمعِ واژۀ مِشرَبه. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث) (آنندراج) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات... رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22). و رجوع به مشربه شود، جای آشامیدن. (غیاث) (آنندراج) : شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256)
جمع واژۀ مشعل. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (محیط المحیط) (اقرب الموارد) : در ظلمت معرکه به مشاعل سلاح و شمعهای سنان استضأت نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). مشاعل شریعت در آن دیار و اعصار برافروخت و مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 348).... مشاعل طلا و نقره و مس و دنبه و پیه و روغن چراغ و... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 32) ، جمع واژۀ مشعل و مشعال. (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مشعل و مشعال شود
جَمعِ واژۀ مَشعل. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (محیط المحیط) (اقرب الموارد) : در ظلمت معرکه به مشاعل سلاح و شمعهای سنان استضأت نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). مشاعل شریعت در آن دیار و اعصار برافروخت و مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 348).... مشاعل طلا و نقره و مس و دنبه و پیه و روغن چراغ و... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 32) ، جَمعِ واژۀ مِشعل و مِشعال. (محیط المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به مِشعل و مِشعال شود
جمع ملعب، بازیچه ها بازیگو ش لاس زننده جمع ملعب: (و در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبودست و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند) (مرزبان نامه 1317 ص 21- 220) بازی کننده، مرد شوخی کننده با زن. بازیگر و بازی کننده
جمع ملعب، بازیچه ها بازیگو ش لاس زننده جمع ملعب: (و در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبودست و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند) (مرزبان نامه 1317 ص 21- 220) بازی کننده، مرد شوخی کننده با زن. بازیگر و بازی کننده
جمع مشعل مشعله، شماله ها چراغواره ها خوله ها جمع مشعل و مشعله: ایزد - سبحانه و تعالی - صدهزار قنادیل رحمت و رضوان و مشاعل بشری و غفران بروان پاک او برساناد خ
جمع مشعل مشعله، شماله ها چراغواره ها خوله ها جمع مشعل و مشعله: ایزد - سبحانه و تعالی - صدهزار قنادیل رحمت و رضوان و مشاعل بشری و غفران بروان پاک او برساناد خ