- مشاع
- بخش ناکرده، غیرمفروز، مقابل مفروز، در علم حقوق ویژگی ملکی که مشترک بین دو یا چند نفر باشد و قسمت هر یک مفروز و محدود نشده باشد
معنی مشاع - جستجوی لغت در جدول جو
- مشاع
- بخش ناکرده، قسمت نشده، مشترک
- مشاع ((مُ))
- ملک یا خانه ای که میان چند نفر مشترک باشد و سهم جداگانه هر یک معین نشده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشعل ها، چراغدان ها، جمع واژۀ مشعل
جمع مشعل مشعله، شماله ها چراغواره ها خوله ها جمع مشعل و مشعله: ایزد - سبحانه و تعالی - صدهزار قنادیل رحمت و رضوان و مشاعل بشری و غفران بروان پاک او برساناد خ
حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی
چند همبایی چند همباییک (بطور مشاع بالاشتراک
مشعرها، محلهای قربانی و اجرای مناسک حج، علامت ها، نشانه ها، قوه های ادراک، جمع واژۀ مشعر
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
محل قوۀ شامه، بینی
شمع آلود، موم آلوده، پارچه یا چیز دیگر که با شمع یا موم آلوده شده باشد
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
بخیل، ممسک
جای ورود به آب، جای آب خوردن
ویژگی استخوان بدون مغز، استخوان نرم
مشق دهنده، تعلیم دهنده، شاگرد، کارگر
اشباع شده، سیر شده، کامل، به طور کامل
آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال
طرف شور و مشورت، اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده
مشقّت ها، سختی ها، رنج ها، محنت ها، جمع واژۀ مشقّت
مشرع ها، جاهای ورود به آب، جاهای آب خوردن، جمع واژۀ مشرع
تاک کوهی از گیاهان
لته پاره آواز کفتار ماده
کالا و سود و منفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد، کالا و اسباب
خارپشت
فاشیده (فاش پارسی است) فاش شده، آشکار
جای ورود به آب، جای نوشیدن آب، جمع مشارع
سیر گشته فرجامیده سیر سیر شده، پر شده لبریز مشت (گویش اراکی) سیر کننده، پر کننده سیر کرده شده، فتحه و کسره و ضمه آن قدر پر خوانده شده که از فتحه الف و از کسره یاء و از ضمه واو حاصل گردد، سیر و پر مفصل: و در علم خط اسراری چند که تا این غایت کس اظهار آن نکرده است فصلی مشبع بگویم نظما و نثرا، سیر و پر بطور تفصیل مفصل: موش گفت: این فصل اگرچ مشبع گفتی اما مرا سیری نمیکند. سیرکننده، پرکننده
پس آینده، به درگه رونده بدرهه کن بدرهه گر کسی که از دنبال دیگری رود، کسی که بدنبال مسافر رود بدرقه کننده، جمع مشایعین
(کشتی سازی) چوبهایی که تیرهای سطحه کشتی بر آنها نصب شده
قوه شامه و بینی
کاری کننده، خط آموز، استاد خط
جمع مشط، شانه ها خرک ها جمع مشط شانه ها