- مشاش
- ویژگی استخوان بدون مغز، استخوان نرم
معنی مشاش - جستجوی لغت در جدول جو
- مشاش
- زمین نرم، نفس، دم
- مشاش ((مُ))
- زمین نرم، نفس، سرشت و طبیعت، نژاد، مرد چست و سبک و خوش طبع زیرک، جمع مشاشه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشاشه در فارسی: سر استخوان، آبکند (غدیر)، ماسه راه سراستخوان نرم که آنرا بتوان جوید، جمع مشاش، زمین سخت که در آن چاهها کنند و پس از آن بندی گذارند که چون چاه برگردد آن زمین سیراب و تر شود و هرگاه یک دول آب از آن برگیرند آبی دیگر بجایش فراهم آید، راهی که در آن خاک و سنگریزه باشد
شادی
مرد خنده رو، همیشه خندان، گشاده روی، خوش طبع، با روح
خندان، خوشرو، خنده رو
روزی
هر چیزی که چکیده یا پاشیده شود از قبیل آب، اشک، خون
آنکه حشیش کشد
محل قوۀ شامه، بینی
منقاش، موچین، آلت نقاشی
رشّ ها، قطرات، جمع واژۀ رشّ
بخش ناکرده، غیرمفروز، مقابل مفروز، در علم حقوق ویژگی ملکی که مشترک بین دو یا چند نفر باشد و قسمت هر یک مفروز و محدود نشده باشد
درهم، شوریده، پریشان، آشفته، نامرتب
مشق دهنده، تعلیم دهنده، شاگرد، کارگر
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
طرف شور و مشورت، اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
مشقّت ها، سختی ها، رنج ها، محنت ها، جمع واژۀ مشقّت
شادمان، شاد و خرم
خنده رو، گشاده رو، خندان، خوش رو، طلیق الوجه، بسّام، تازه رو، بسیم، فراخ رو، گشاده خد، روتازه، روباز
خنده رو، گشاده رو، خندان، خوش رو، طلیق الوجه، بسّام، تازه رو، بسیم، فراخ رو، گشاده خد، روتازه، روباز
آغاز تاریکی، پسین تاریکی، ناگوار چون می بد
افتاده تراشه رفتگر
کالا خانه
(کشتی سازی) چوبهایی که تیرهای سطحه کشتی بر آنها نصب شده
قوه شامه و بینی
کاری کننده، خط آموز، استاد خط
بخش ناکرده، قسمت نشده، مشترک
جمع مشط، شانه ها خرک ها جمع مشط شانه ها
اشارت کرده شده، راهنمائی شده
زرد آلو زرد آلو
پریشان کننده، آمیزنده و آشفته آرزومند کننده، تشویق کننده
زندگانی، زیست
بر گرفته از منقاش خار چین خار چینه مو چین گاز آلتی که بوسیله آن موی را از اعضای بدن کنند موچین موچینه
خندان رو، نان نرم