جدول جو
جدول جو

معنی مشاتمت - جستجوی لغت در جدول جو

مشاتمت
یکدیگر را دشنام دادن
تصویری از مشاتمت
تصویر مشاتمت
فرهنگ فارسی عمید
مشاتمت
یکدیگر را دشنام دادن
تصویری از مشاتمت
تصویر مشاتمت
فرهنگ لغت هوشیار
مشاتمت((مُ تَ یا تِ مَ))
یکدیگر را دشنام دادن
تصویری از مشاتمت
تصویر مشاتمت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشابهت
تصویر مشابهت
شبیه هم بودن مانند هم شدن، همانندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
ایستادگی کردن، با کسی در امری برابری کردن، ضدیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشارفت
تصویر مشارفت
به یکدیگر فخر کردن به شرف و بزرگی، مطلع شدن بر چیزی، سمت اشراف و مفتشی داشتن بر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتمه
تصویر مکاتمه
راز را از کسی پنهان داشتن، دشمنی را مکتوم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملازمت
تصویر ملازمت
چیزی را به کسی پیوستن، همیشه در خدمت کسی بودن، در جایی ماندن و اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادمت
تصویر منادمت
همنشینی کردن، با یکدیگر به باده گساری نشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداومت
تصویر مداومت
پیوسته در کاری بودن، دوام دادن، ادامه دادن، پایداری و ثبات در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسالمت
تصویر مسالمت
آشتی کردن، بی گزندی، خوش رفتاری، صلح طلبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساهمت
تصویر مساهمت
هم بهره شدن با کسی، انبازی در بهره و نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
تنگ گرفتن بر کسی، اذیت کردن، انبوهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشایعت
تصویر مشایعت
پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاطمت
تصویر ملاطمت
به یکدیگر سیلی زدن، به هم تپانچه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایمت
تصویر ملایمت
با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوش رویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشارکت
تصویر مشارکت
باهم شریک شدن، شرکت کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاحنت
تصویر مشاحنت
کینه و دشمنی نمودن با یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواتات
تصویر مواتات
موافقت کردن با کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاتلت
تصویر مخاتلت
یکدیگر را فریب دادن، فریب کاری
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ عَ)
مکاتمه. کتمان. اکتتام. پنهان داشتن. نهان داشتن. چیزی را از کسی پوشانیدن. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : بی تحاشی و مکاتمت هر آنچه التماس بود... عرض داد. (مرزبان نامه). مهر مکاتمت بر او نهاد و با هیچ نامحرم آن راز به صحرا نیاورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 237). و رجوع به مکاتمه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی دشنام دادن. (المصادر زوزنی). دشنام دادن با کسی. مکاوحه. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر رادشنام دادن. مجادعه. دشنام گفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشنام دادن کسی را. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخاصمت
تصویر مخاصمت
خصومت و پیکار و دشمنی و عداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساهمت
تصویر مساهمت
مشارکت، شریک، شرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
ممانعت و تعویض و معاوضه و بازداشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاعمت
تصویر مزاعمت
انبوهی کردن، انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداومت
تصویر مداومت
ثبات، پایداری، ادامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاتلت
تصویر مخاتلت
فریفتن فریب دادن، فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساومت
تصویر مساومت
بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاتمه
تصویر مشاتمه
مشاتمت در فارسسی همدشنامی یکدیگر را دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتمت
تصویر مکاتمت
نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتمت
تصویر مکاتمت
((مُ تَ مِ یا مَ))
نیک پوشانیدن، سر خود را از کسی پنهان داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشارکت
تصویر مشارکت
همکاری، همان بازی، میان وندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقاومت
تصویر مقاومت
پایداری، ایستادگی، ایستاده گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزاحمت
تصویر مزاحمت
دست و پا گیری
فرهنگ واژه فارسی سره