جدول جو
جدول جو

معنی مکاتمت

مکاتمت((مُ تَ مِ یا مَ))
نیک پوشانیدن، سر خود را از کسی پنهان داشتن
تصویری از مکاتمت
تصویر مکاتمت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مکاتمت

مکاتمت

مکاتمت
نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
مکاتمت
فرهنگ لغت هوشیار

مکاتمت

مکاتمت
مکاتمه. کتمان. اکتتام. پنهان داشتن. نهان داشتن. چیزی را از کسی پوشانیدن. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : بی تحاشی و مکاتمت هر آنچه التماس بود... عرض داد. (مرزبان نامه). مهر مکاتمت بر او نهاد و با هیچ نامحرم آن راز به صحرا نیاورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 237). و رجوع به مکاتمه شود
لغت نامه دهخدا

مکاتمه

مکاتمه
مکاتمه و مکاتمت در فارسی: نیک پوشاندن، راز پوشی نیک پوشاندن، سر خود را از کسی پنهان داشتن: (... گستاخ بمکالمت در آمد بی تحاشی و مکاتمت هر آنچ التماس بود و در لباس خضوع... عرض داد) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 172)
فرهنگ لغت هوشیار

مکاتبت

مکاتبت
مکاتبه: (... و انبساطی فزوده که خرد آن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند ) (چهارمقاله. 21)
مکاتبت
فرهنگ لغت هوشیار

مکالمت

مکالمت
سخن گفتن با یکدیگر، (اسم و مصدر) گفتگو: (وبگاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره دهشت نقاب حیا از چهره مکالمه و محاوره بر انداخت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، جمع مکالمات
مکالمت
فرهنگ لغت هوشیار