جدول جو
جدول جو

معنی مش - جستجوی لغت در جدول جو

مش(صَ)
دست به چیزی در مالیدن تا پاکیزه شود و چربش آن زائل گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دست در چیزی درشت مالیدن تا چربش از آن شود. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). چیز خشن و درشت مالیدن بر دست خود تا پاک کند آن را و چربی آن زایل گرداندن. (از ناظم الاطباء) ، درآمیختن و سودن چیزی را چندانکه گداخته شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). درآمیختن چیزی را تا ذوب شود. (از محیط المحیط). درآمیختن و تر کردن چیزی را در آب تا ذوب گردد. (از اقرب الموارد) ، خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دشمنی و خصومت کردن با کسی. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، بسودن اطراف استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن کناره های استخوان و خائیدن آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، اندک گرفتن مال کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). اندک اندک گرفتن مال کسی را. (ناظم الاطباء). چیزی بعد چیزی گرفتن از مال کسی. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، دوشیدن شیر از پستان، نیم کاره. (منتهی الارب) (آنندراج). نیم کاره دوشیدن آن ماده شتر را و قدری از شیر در پستان وی گذاشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). دوشیدن بعضی از شیر شتر. (المصادر زوزنی) ، أطعمه هشاً مشاً، خورانیدن کسی را خورش پاکیزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مش
گوسفند ماده، گوسفند چند ساله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشکان
تصویر مشکان
(پسرانه)
مشک (ماده ای معطر در سنسکریت) + ان (نشانه جمع فارسی)، نام ناحیه ای درهمدان، نام پدر ابونصر صاحب دیوان رسالت محمد غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشرف
تصویر مشرف
(پسرانه)
ناظر، اشراف دارنده، در تصوف آنکه خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیرالدین
تصویر مشیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین راهنمای دیگران است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیر
تصویر مشیر
(پسرانه)
آنکه در کارها با او مشورت می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشید
تصویر مشید
(پسرانه)
استوار، بلند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیت
تصویر مشیت
(پسرانه)
اراده، خواست، سرنوشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
(دخترانه)
نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان، برابر با حوا در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشی
تصویر مشی
(پسرانه)
نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان، برابر با آدم در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکین
تصویر مشکین
(دخترانه)
مشک (سنسنکریت) + ین (فارسی) از هر چیز خوشبو، مشک الود، معطر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکنک
تصویر مشکنک
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکناز
تصویر مشکناز
(دخترانه)
زیبا و خوشبو، مشک (سانسکریت) + ناز (فارسی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکدانه
تصویر مشکدانه
(دخترانه)
مشک (سانسکریت) + دانه (فارسی) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از الحان باربد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشتاق
تصویر مشتاق
(پسرانه)
دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشک
تصویر مشک
(دخترانه)
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشرف الدین
تصویر مشرف الدین
(پسرانه)
دارای اشراف در دین، نام شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین سعدی شیرازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشرق
تصویر مشرق
خاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشغله
تصویر مشغله
کار و بار، پیشه مندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشغول
تصویر مشغول
درکار، سرگرم، دست به کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشغول بودن
تصویر مشغول بودن
سرگرم بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشفق
تصویر مشفق
دلسوز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشفقانه
تصویر مشفقانه
دلسوزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشقت
تصویر مشقت
رنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
حوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکلات
تصویر مشکلات
دشواری ها، دشوار یها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
گمان انگیز، گمانیک، بدگمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشورت
تصویر مشورت
کنکاش، رایزنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
امید ده، برانگیزنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشهور
تصویر مشهور
پرآوازه، سرشناس، نامی، نامدار، سرشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشت زنی
تصویر مشت زنی
بوکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشت و مال
تصویر مشت و مال
ماساژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشگیزه
تصویر مشگیزه
آسیدی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشخصه
تصویر مشخصه
شناسه، ویژگی
فرهنگ واژه فارسی سره