جدول جو
جدول جو

معنی مسلسل - جستجوی لغت در جدول جو

مسلسل
نوعی سلاح جنگی که پشت سرهم گلوله از آن خارج می شود، به هم پیوسته، پشت سرهم، پی در پی، پیوسته، (قید، صفت) پیچیده، (قید، صفت) به زنجیر بسته شده
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
فرهنگ فارسی عمید
مسلسل
متوالی، پی در پی، پیاپی و یک ریز
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
مسلسل
((مُ سَ سَ))
پیوسته، پی درپی، نوعی سلاح گرم
تصویری از مسلسل
تصویر مسلسل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
زنجیرواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متسلسل
تصویر متسلسل
زنجیروار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
پیوسته شدن و روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلول
تصویر مسلول
مبتلا به بیماری سل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
پیوسته شدن، پی در پی شدن، به هم پیوسته بودن مانند زنجیر
تسلسل افکار: تداعی معانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسلسل
تصویر متسلسل
آب درهم پیوسته روان
فرهنگ لغت هوشیار
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلسل
تصویر تسلسل
((تَ سَ سُ))
پیوسته شدن، پشت سر هم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلول
تصویر مسلول
((مَ))
کسی که مرض سل دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب گوارا، می گوارا سر زنده کودک آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب روان گوارا، می خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
((سَ سَ))
آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلسل سنگین
تصویر مسلسل سنگین
خود توف سنگین خود توف پایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلسل سبک
تصویر مسلسل سبک
خود توف سبک خود توف دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلسل سازی
تصویر مسلسل سازی
ساختن مسلسل شغل مسلسل ساز، کارخانه و محل ساختن مسلسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلسل ساز
تصویر مسلسل ساز
خود توفساز آنکه مسلسل سازد کسی که شغلش ساختن مسلسل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراهالمسلسله
تصویر امراهالمسلسله
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، شامل خطی که از ستارگان روشن تشکیل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراهالمسلسله
تصویر مراهالمسلسله
امره المسلسه، زن در زنجیر شده، صورت فلکی آندرومدا
فرهنگ فارسی عمید