نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانۀ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است). (از دایرهالمعارف کیه). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا). - به مسلسل بستن، کسی یا حیوانی یا شیئی را هدف رگبار مسلسل قرار دادن. - مسلسل دستی، نوعی اسلحۀ آتشین خودکار که از تفنگهای معمولی نیز کوچکتر است. - مسلسل سبک، نوعی مسلسل که مانند تفنگ بوسیلۀ افراد نظامی قابل حمل است. - مسلسل سنگین، نوعی مسلسل که با وسائط نقلیه (موتوری یا غیرموتوری) حمل میشود
نوعی سلاح آتشین خودکار که پیاپی تیر اندازد. (کالیبر دهانۀ مسلسل ها از 7 میلی متر تا 20 میلی متر متغیر است). (از دایرهالمعارف کیه). شصت تیر. میترایوز. (یادداشت مرحوم دهخدا). - به مسلسل بستن، کسی یا حیوانی یا شیئی را هدف رگبار مسلسل قرار دادن. - مسلسل دستی، نوعی اسلحۀ آتشین خودکار که از تفنگهای معمولی نیز کوچکتر است. - مسلسل سبک، نوعی مسلسل که مانند تفنگ بوسیلۀ افراد نظامی قابل حمل است. - مسلسل سنگین، نوعی مسلسل که با وسائط نقلیه (موتوری یا غیرموتوری) حمل میشود
آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب) (آنندراج) : زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی سرشک دجله روان است بر رخ بغداد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 10). ، می نرم و روان فروشونده بگلو. (آنندراج) (منتهی الارب)
آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب) (آنندراج) : زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی سرشک دجله روان است بر رخ بغداد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 10). ، می نرم و روان فروشونده بگلو. (آنندراج) (منتهی الارب)
آب درهم پیوسته و روان. (آنندراج). پیوسته و به هم متصل شده مانند زنجیر و آب درهم پیوسته و روان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلسل شود
آب درهم پیوسته و روان. (آنندراج). پیوسته و به هم متصل شده مانند زنجیر و آب درهم پیوسته و روان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلسل شود
ثوب متسلسل، جامۀ بدبافت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسلسل شود، جامۀ تنگ شده و فرسوده گشته از استعمال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ثوب متسلسل، جامۀ بدبافت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسلسل شود، جامۀ تنگ شده و فرسوده گشته از استعمال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شمشیر برکشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برکشیده شده و برآورده شده. (آنندراج) (غیاث). آهیخته. کشیده. برآهیخته. آخته. آهخته. برکشیده (تیغ و جز آن). برهنه. عریان. مشهّر. هر چیزی کشیده شده. (دهار) : شمشیر رعایت جمهور و حمایت ثغور از نیام عزیمت و شهامت او مسلول گردد. (جهانگشای جوینی). و از جانبین کمان و تیر معزول شد و کارد و شمشیر مسلول. (جهانگشای جوینی). نه زور بازوی سعدی که دست و پنجۀ شیر سپر بیفکند از تیغ غمزۀ مسلول. سعدی. - سیف مسلول، شمشیر برهنه که برکشیده شده باشد از نیام. (آنندراج) (غیاث). - ، دل بشده. (مهذب الاسماء). دل شده. (دهار). - مسلول العقل، خرد بشده. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، خایه بشده. (مهذب الاسماء). خایه بیرون کشیده. (دهار). خایه پوست کشیده. (مهذب الاسماء). اخته. خصی. خواجه. خصی شده: و خصیانهم منهم مسلولون. (اخبار الصین و الهند ص 17). فان عندی خادمین مسلولین رومیین. (الوزراء جهشیاری ص 247) ، مرد بیمار سل. (منتهی الارب). مرد مبتلای به سل. (از اقرب الموارد). کسی که او را مرض سل باشد. (آنندراج) (غیاث). گرفتار بیماری سل. (ناظم الاطباء). سل گرفته. (دهار). دق رسیده. (مهذب الاسماء). سل دار. آن که بیماری سل دارد. جگرتفته. بحیر. مصدور. مسحوف. مهلوس. - مسلول شدن، گرفتار مرض سل شدن. ابتلاء به بیماری سل. ابحار. - مسلول کردن، دچار بیماری سل کردن. کسی را به بیماری سل مبتلی کردن
شمشیر برکشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برکشیده شده و برآورده شده. (آنندراج) (غیاث). آهیخته. کشیده. برآهیخته. آخته. آهخته. برکشیده (تیغ و جز آن). برهنه. عریان. مُشهَّر. هر چیزی کشیده شده. (دهار) : شمشیر رعایت جمهور و حمایت ثغَور از نیام عزیمت و شهامت او مسلول گردد. (جهانگشای جوینی). و از جانبین کمان و تیر معزول شد و کارد و شمشیر مسلول. (جهانگشای جوینی). نه زور بازوی سعدی که دست و پنجۀ شیر سپر بیفکند از تیغ غمزۀ مسلول. سعدی. - سیف مسلول، شمشیر برهنه که برکشیده شده باشد از نیام. (آنندراج) (غیاث). - ، دل بشده. (مهذب الاسماء). دل شده. (دهار). - مسلول العقل، خرد بشده. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، خایه بشده. (مهذب الاسماء). خایه بیرون کشیده. (دهار). خایه پوست کشیده. (مهذب الاسماء). اخته. خَصی. خواجه. خصی شده: و خصیانهم منهم مسلولون. (اخبار الصین و الهند ص 17). فان عندی خادمین مسلولین رومیین. (الوزراء جهشیاری ص 247) ، مرد بیمار سل. (منتهی الارب). مرد مبتلای به سل. (از اقرب الموارد). کسی که او را مرض سل باشد. (آنندراج) (غیاث). گرفتار بیماری سل. (ناظم الاطباء). سل گرفته. (دهار). دق رسیده. (مهذب الاسماء). سل دار. آن که بیماری سل دارد. جگرتفته. بحیر. مصدور. مسحوف. مهلوس. - مسلول شدن، گرفتار مرض سل شدن. ابتلاء به بیماری سل. ابحار. - مسلول کردن، دچار بیماری سل کردن. کسی را به بیماری سل مبتلی کردن
پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی). در هم پیوسته روان شدن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیوسته شدن و روان شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و توالی و انتظام و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) عبارت است از وجود امور غیرمتناهیه در یک وقت بر سبیل توقف یکی از آن موقوف بر دیگری باشد و آن دیگری موقوف بر دیگری از آنها، و همچنین الی غیر نهایت. چنانکه مراتب اعداد که غیرمتناهی اند، اگر در یک وقت جمع شوند از جانب انتهای فرضی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، نزد محدثان عبارت است از توارد رجال حدیث است یکی پس از دیگری بر حالت و صفت واحد، هنگام روایت حدیثی خواه این صفت قولی باشد یا فعلی یا قولی و فعلی هر دو... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.... در اصطلاح فلسفه عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است به نحوی که مرتبت لاحق مترتب بر مرتبت سابق و به دنبال آن باشد. و بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند. ’و هو وجود علل و معلولات فی سلسله واحده غیرمتناهیه’. (کشف المراد ص 67). تسلسل از لحاظ امور متسلسل بر چند نوعند: الف - تسلسل در امور اعتباری که برحسب اعتبار معتبر و اعتبارکننده است و آن را تسلسل یقفی نامیده اند که با توقف و عدم اعتبارکننده متوقف میشود. این نوع از تسلسل را باطل ندانسته اند چون در حقیقت تسلسل نیست و شخص میتواند هر اندازه که بخواهد اوهام و تخیلات خود را دنبال هم ادامه دهد. ب - تسلسل در حوادث و زمانیات. این نوع تسلسل نیز باطل نیست زیرا اجزاء آن بطور متدرج موجود و معدوم می شوند و مجتمع در وجود نمی باشند و حوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند... ج - تسلسل در علل و معلول که عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است که هر مرتبتی علت لاحق و معلول سابق خود باشد. صدرا گوید: تسلسل در علل و معلول عبارت از تراقی عروض علیت و معلولیت است الی غیرالنهایه به آنکه آنچه معروض علیت است معروض معلولیت باشد پس اگر معروضات متناهیهالعدد باشند دور است و الا تسلسل است...و رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی صص 157- 158 شود، در پهنا پدید آمدن برق و سحاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طولانی شدن درخشیدن برق. (از متن اللغه) ، برق زدن شمشیر. (از المنجد) ، تنک شدن جامه از استعمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد) : تسلسل الثوب، اذا لبس حتی رق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی). در هم پیوسته روان شدن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیوسته شدن و روان شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و توالی و انتظام و هر امری که وجود آن موقوف به وجود دیگری باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) عبارت است از وجود امور غیرمتناهیه در یک وقت بر سبیل توقف یکی از آن موقوف بر دیگری باشد و آن دیگری موقوف بر دیگری از آنها، و همچنین الی غیر نهایت. چنانکه مراتب اعداد که غیرمتناهی اند، اگر در یک وقت جمع شوند از جانب انتهای فرضی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، نزد محدثان عبارت است از توارد رجال حدیث است یکی پس از دیگری بر حالت و صفت واحد، هنگام روایت حدیثی خواه این صفت قولی باشد یا فعلی یا قولی و فعلی هر دو... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.... در اصطلاح فلسفه عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است به نحوی که مرتبت لاحق مترتب بر مرتبت سابق و به دنبال آن باشد. و بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند. ’و هو وجود علل و معلولات فی سلسله واحده غیرمتناهیه’. (کشف المراد ص 67). تسلسل از لحاظ امور متسلسل بر چند نوعند: الف - تسلسل در امور اعتباری که برحسب اعتبار معتبر و اعتبارکننده است و آن را تسلسل یقفی نامیده اند که با توقف و عدم اعتبارکننده متوقف میشود. این نوع از تسلسل را باطل ندانسته اند چون در حقیقت تسلسل نیست و شخص میتواند هر اندازه که بخواهد اوهام و تخیلات خود را دنبال هم ادامه دهد. ب - تسلسل در حوادث و زمانیات. این نوع تسلسل نیز باطل نیست زیرا اجزاء آن بطور متدرج موجود و معدوم می شوند و مجتمع در وجود نمی باشند و حوادث زمانی هر یک در ظرف خود موجودند... ج - تسلسل در علل و معلول که عبارت از ترتب امور غیرمتناهی است که هر مرتبتی علت لاحق و معلول سابق خود باشد. صدرا گوید: تسلسل در علل و معلول عبارت از تراقی عروض علیت و معلولیت است الی غیرالنهایه به آنکه آنچه معروض علیت است معروض معلولیت باشد پس اگر معروضات متناهیهالعدد باشند دور است و الا تسلسل است...و رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی صص 157- 158 شود، در پهنا پدید آمدن برق و سحاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، طولانی شدن درخشیدن برق. (از متن اللغه) ، برق زدن شمشیر. (از المنجد) ، تنک شدن جامه از استعمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد) : تسلسل الثوب، اذا لبس حتی رق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مؤنث مسلسل. به زنجیر. - امراءهالمسلسله (ال...) ، زن به زنجیر بسته. نام یکی از صور فلکی. رجوع به مدخل امراءه المسلسله شود. ، احادیث مسلسله، حدیثهای مسلسل. رجوع به ترکیب حدیث مسلسل ذیل مدخل مسلسل شود
مؤنث مسلسل. به زنجیر. - امراءهالمسلسله (الَ...) ، زن به زنجیر بسته. نام یکی از صور فلکی. رجوع به مدخل امراءه المسلسله شود. ، احادیث مسلسله، حدیثهای مسلسل. رجوع به ترکیب حدیث مسلسل ذیل مدخل مسلسل شود
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین
آزار جگر (گویش هراتی) باریک بیمار، اخته بر کشیده شده برآورده شده (شمشیر و جزآن)، یا سیف مسلول. شمشیر بر کشیده از غلاف شمشیر برهنه، کسی که بمرض سل گرفتار باشد، جمع مسلولین