آن که در دماغ او دخان سیم رسیده محصور کرده باشد. (منتهی الارب). کسی که در خیاشیم و منافذ او دود نقره داخل شده، در نتیجه گرفتار ’حصر’ و تنگی نفس شده باشد. (از اقرب الموارد)
آن که در دماغ او دخان سیم رسیده محصور کرده باشد. (منتهی الارب). کسی که در خیاشیم و منافذ او دود نقره داخل شده، در نتیجه گرفتار ’حصر’ و تنگی نفس شده باشد. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از سکب. ریخته شده: ماء مسکوب (قرآن 31/56) ، آبی روان پیوسته و آبی ریخته. (مهذب الاسماء). آبی که بر روی زمین روان باشد بی کنده. (منتهی الارب). سایل. جاری. و رجوع به سکب شود
نعت مفعولی از سکب. ریخته شده: ماء مسکوب (قرآن 31/56) ، آبی روان پیوسته و آبی ریخته. (مهذب الاسماء). آبی که بر روی زمین روان باشد بی کنده. (منتهی الارب). سایل. جاری. و رجوع به سکب شود
در غیاث و به تبع آن در آنندراج به معنی به ته نشسته شده و درد هر چیز آمده است به صورت نعت مفعولی از مصدر رسوب، ولی رسوب لازم است و نعت مفعولی ندارد و آنچه مرسوب معنی کرده اند، معنی راسب است. و رجوع به راسب شود
در غیاث و به تبع آن در آنندراج به معنی به ته نشسته شده و درد هر چیز آمده است به صورت نعت مفعولی از مصدر رسوب، ولی رسوب لازم است و نعت مفعولی ندارد و آنچه مرسوب معنی کرده اند، معنی راسب است. و رجوع به راسب شود
سیف مذروب، شمشیر تیز. (منتهی الارب). محدد و تیزشده ازهر چیزی، کقوله: علی الاعداء مذروب السنان. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب. رجوع به ذرب شود
سیف مذروب، شمشیر تیز. (منتهی الارب). محدد و تیزشده ازهر چیزی، کقوله: علی الاعداء مذروب السنان. (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ذرب. رجوع به ذرب شود
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 ه. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 هَ. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
فرس مسرول، اسب که سپیدی قوائم آن از رانها و بازوها درگذشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسب پای تا ران سپید. (دهار) ، گاو وحشی به سبب سیاهی که در پاهای اوست. (از ذیل اقرب الموارد)
فرس مسرول، اسب که سپیدی قوائم آن از رانها و بازوها درگذشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسب پای تا ران سپید. (دهار) ، گاو وحشی به سبب سیاهی که در پاهای اوست. (از ذیل اقرب الموارد)
مال ربوده و بی چیز گردانیده. (آنندراج). مردی محروب، مردی که مال او ربوده باشند و او را بی چیز کرده باشند. (از منتهی الارب) ، مال گرفته شده. بی چیزمانده. حریب. (از منتهی الارب). دزدیده شده و غارت شده. (ناظم الاطباء)
مال ربوده و بی چیز گردانیده. (آنندراج). مردی محروب، مردی که مال او ربوده باشند و او را بی چیز کرده باشند. (از منتهی الارب) ، مال گرفته شده. بی چیزمانده. حریب. (از منتهی الارب). دزدیده شده و غارت شده. (ناظم الاطباء)