معنی مسرور - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مسرور
مسرور
- مسرور
- ابن محمد طالقانی، مکنی به ابوالفضل. از شعرای دورۀ آل سبکتکین بود که برخی از اشعار او را عوفی نقل کرده است. رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 42 شود
لغت نامه دهخدا
مسرور
- مسرور
- بانشاط، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشوقت، دلشاد، سرحال، سرخوش، شاد، شادان، شادمان، محظوظ، مشعوف
متضاد: مغموم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مبرور
- مبرور
- عنوانی برای فرد فوت کرده، شادروان، پذیرفته شده و مقبول از جانب خدا
فرهنگ فارسی عمید