جدول جو
جدول جو

معنی مسجه - جستجوی لغت در جدول جو

مسجه(مِ سَجْ جَ)
انداوه، و آن چوبی باشد که بدان گل اندایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موجه
تصویر موجه
کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد، خوب، پسندیده، جاه و مقام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکه
تصویر مسکه
نوعی چربی که از شیر یا دوغ می گیرند، کره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجه
تصویر موجه
یک موج، موج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمجه
تصویر سمجه
سمج، سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسرجه
تصویر مسرجه
چراغدان، پایۀ چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسجل
تصویر مسجل
قطعی شده، ثابت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
محل عبادت مسلمانان
مسجد جامع (آدینه): مسجدی که روزهای جمعه در آن نماز جمعه می خوانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسجع
تصویر مسجع
سخن دارای سجع و قافیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهجه
تصویر مهجه
خون، خون دل، روح، روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجه
تصویر محجه
میانۀ راه، وسط راه، راه راست
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَ هَِ رر)
نعت فاعلی از اسجهرار. سپید. (منتهی الارب). ابیض. (اقرب الموارد). رجوع به اسجهرار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمجه
تصویر سمجه
زشت ناپسند، بیشرم بیحیا، جمع سماج سمجاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجع
تصویر مسجع
سخن با قافیه
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در مرزبان نامه آمده: قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده راه، میانه راه میانه راه، طریق راه (راست) : قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجه
تصویر موجه
صاحب جاه و مقام
فرهنگ لغت هوشیار
روغن ناگداخته چربیی که از شیر یا دوغ گیرند: اینک شما را کاک و مسکه می باید از بهر آن دانستم که آرزوانها در خود بکشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
سجده گاه، جای عبادت مسلمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجه
تصویر مهجه
مهجه در فارسی: جان (روح)، خون دل روح روان، خون دل، جمع مهج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجعه
تصویر مسجعه
مونث مسجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسنه
تصویر مسنه
مونث مسن زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
مسرجه در فارسی: از پارسی چراغدان پایه چراغ چراغدان: قنادیل بلورین و مسرجه های زجاجی و آبگینهای سنگی
فرهنگ لغت هوشیار
مسرت در فارسی: دوشش شادی شاد مانی شاد کردن شاد گردیدن راز افزار ماشوره ای باشد یک سروی در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسجل
تصویر مسجل
مباح از هر چیز، بذل شده، ثبت کننده احکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجه
تصویر محجه
((مَ حَ جِّ))
راه، میانه راه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسجل
تصویر مسجل
((مُ سَ جَّ))
سجل کرده شده، ثابت شده، قطعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسجع
تصویر مسجع
((مُ سَ جَّ))
سخن با سجع و قافیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
((مَ جِ))
جای سجده، محل عبادت، جمع مساجد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسته
تصویر مسته
((مُ تِ))
طعمه جانوران شکاری، غم و اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکه
تصویر مسکه
((مَ کِ))
کره و چربی که از دوغ گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسرجه
تصویر مسرجه
((مَ رَ جِ))
چراغدان، چراغ پایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجه
تصویر مهجه
((مُ جَ یا جِ))
روح، روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
((مُ وَ جَّ هْ))
پسندیده، مقبول، صاحب جاه و مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجه
تصویر موجه
درست انگاشته، پذیرفتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسجد
تصویر مسجد
مزگت
فرهنگ واژه فارسی سره