معنی سمجه
- سمجه
- سمج، سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
واژههای مرتبط با سمجه
سمجه
- سمجه
- زشت ناپسند، بیشرم بیحیا، جمع سماج سمجاء
سمجه
- سمجه
- رجوع به سمج شود، ماله، یعنی آلتی که از لیف کنند و بدان آهار بجامه درمالند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت بخط مؤلف)
سنجه
- سنجه
- نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مرکب از سنج (ریشه سنجیدن) + ه (وسیله سنجش)
سمیه
- سمیه
- نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر (ص) بود
دمجه
- دمجه
- راه
سنجه
- سنجه
- معیار، مقیاس
ساجه
- ساجه
- از ریشه پارسی یک ساگ یک درخت ساگ، پلمه کهبد (لوح صراف)
سبجه
- سبجه
- پارسی تازی گشته شاماکچه پیراهنی بی آستین که زنان در خانه پوشند، گلیم سیاه
سرجه
- سرجه
- کاسه مسین گردی که در ته آن سوراخی است و این کاسه را در کاسه بزرگتری که پر از آبست قرار میدهند و به عنوان ساعت آبی از آن استفاده میکنند