جدول جو
جدول جو

معنی مستذمی - جستجوی لغت در جدول جو

مستذمی(مُ تَ)
مستذم. نعت فاعلی از استذماء. آنکه به دنبال مال دیگری میرود و آن را می ستاند. (اقرب الموارد). رجوع به استذماء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسترخی
تصویر مسترخی
سست و نرم، فروهشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
دائمی، پایدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستامن
تصویر مستامن
دارای امنیت، غیر مسلمانی که وارد سرزمین اسلامی شده و دارای امنیت و مصونیت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
کسی که چیزی درخواست می کند، درخواست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجمع
تصویر مستجمع
جمع کننده، جامع، کامل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شَ)
حالت و کیفیت محتشم:
شحنۀ این راه چو غارتگر است
مفلسی از محتشمی بهتر است.
نظامی.
رنجه مشو راحت رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش.
نظامی.
حکم چو بر عاقبت اندیشی است
محتشمی بندۀ درویشی است.
نظامی (مخزن الاسرار ص 83)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم نبرد کننده به بزرگی. (آنندراج). باهم نبرد کننده در برتری و فضیلت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسامی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استذراع. پنهان شده بوسیلۀ چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استذراع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِنْ)
مستذمی. رجوع به مستذمی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مستدم. نعت فاعلی از استدماء. آنکه به مدارا و نرمی حق خود را از غریم بستد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خون آرنده از بینی خود و سر پست کننده در آن حالت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استدماء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استسماء. جویا شونده از نام کسی. (اقرب الموارد). رجوع به استسماء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استذکاء. آتش سخت زبانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استذکاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استذراء. پناه گیرنده به کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بز گشن خواه. (منتهی الارب) ، به سایۀ درخت شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استذراء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ذِم م)
نعت فاعلی از استذمام. آنکه کاری می کند که سزاوار نکوهش می گردد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استذمام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسترخی
تصویر مسترخی
فرو هشته سست سست ونرم شونده، سست ونرم فروهشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذاق
تصویر مستذاق
ورچم (خبره) کاردان، پیدا دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخفی
تصویر مستخفی
نهان گردنده پوشیده گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
همیشه دارنده نگاهدارنده همیشگی، درنگ ورزنده درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
خواهنده و خواستار، خواسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذکر
تصویر مستذکر
یاد کننده، یاد گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذنب
تصویر مستذنب
از ریشه پارسی دنباله رو سپس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامی
تصویر مستامی
کنیز گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامن
تصویر مستامن
زنهار خواهنده اعتمادکننده امین یابنده، زنهارخواهنده جمع مستامنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستثمر
تصویر مستثمر
یابنده ثمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستثنی
تصویر مستثنی
بیرون کرده و استثنا شده و حکم و قاعده کلی جدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده باژوژولی محصلی مالیات تحصیلداری: وی را بنواخت و بزرگ شغلی فرموداو را وبه مستحثی رفت و بزرگ مالی یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذم
تصویر مستذم
سزوار نکوهش نکوهش انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترفی
تصویر مسترفی
((مُ تَ))
سست و نرم شونده، فروهشته، سست و نرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسترخی
تصویر مسترخی
((مُ تَ خا))
سست و نرم شونده، سست و نرم، فروهشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
((مُ تَ عا))
درخواست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
((مُ تَ))
درخواست کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستثنی
تصویر مستثنی
((مُ تَ نا))
ممتاز شده، جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستأمن
تصویر مستأمن
((مُ تَ مِ))
اعتمادکننده، زنهار خواهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستدعی
تصویر مستدعی
خواهشمند
فرهنگ واژه فارسی سره