نعت فاعلی از مصدر استدبار. ضد مستقبل. (آنندراج). پشت کرده. پشت کننده، آنکه آخر کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). عاقبت اندیش. (اقرب الموارد). آنکه پایان کار را نگرد. رجوع به استدبار شود، در اصطلاح فقهی، کسی که به جهت مخالف قبله متوجه است، پسندکننده. (ناظم الاطباء). ترجیح دهنده. (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از مصدر استدبار. ضد مستقبل. (آنندراج). پشت کرده. پشت کننده، آنکه آخر کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). عاقبت اندیش. (اقرب الموارد). آنکه پایان کار را نگرد. رجوع به استدبار شود، در اصطلاح فقهی، کسی که به جهت مخالف قبله متوجه است، پسندکننده. (ناظم الاطباء). ترجیح دهنده. (اقرب الموارد)
کسی که از روی عقل می اندیشد، عاقل، دانا، خردمند، فرزانه، لبیب، حصیف، اریب، خردومند، پیردل، داناسر، خردور، بخرد، نیکورای، متفکّر، فروهیده، فرزان، خردپیشه، صاحب خرد، راد
کسی که از روی عقل می اندیشد، عاقِل، دانا، خِرَدمَند، فَرزانِه، لَبیب، حَصیف، اَریب، خِرَدومَند، پیردِل، داناسَر، خِرَدوَر، بِخرَد، نیکورای، مُتِفَکِّر، فَروهیدِه، فَرزان، خِرَدپیشِه، صاحِب خِرَد، راد
نعت فاعلی از استداره. گردنده. (آنندراج) (اقرب الموارد). دور زننده، هر چه گرد باشد و مدور. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). مدور. دایره ای. گرد: گردنده و رونده به فرمان حکم اوست گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر. سوزنی. هر جسم حرکت کند حرکتی مستقیم یا حرکتی مستدیر... (مصنفات بابا افضل ص 396 ج 2). و رجوع به استداره شود
نعت فاعلی از استداره. گردنده. (آنندراج) (اقرب الموارد). دور زننده، هر چه گرد باشد و مدور. (غیاث) (آنندراج) (اقرب الموارد). مدور. دایره ای. گرد: گردنده و رونده به فرمان حکم اوست گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر. سوزنی. هر جسم حرکت کند حرکتی مستقیم یا حرکتی مستدیر... (مصنفات بابا افضل ص 396 ج 2). و رجوع به استداره شود
اندیشه کننده. (آنندراج). کسی که از روی آگاهی اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) ، حقیقت چیزی دریابنده. (آنندراج). آن که درست دریافت می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که به خوبی می آراید و ترتیب می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدبر شود
اندیشه کننده. (آنندراج). کسی که از روی آگاهی اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) ، حقیقت چیزی دریابنده. (آنندراج). آن که درست دریافت می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که به خوبی می آراید و ترتیب می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تدبر شود
نعت فاعلی از استعبار. آنکه خواب گزارد بر کسی جهت تعبیر کردن. (منتهی الارب). حکایت کننده خواب و رؤیای خویش بر کسی و تعبیر آن را خواهنده. (اقرب الموارد) ، آنکه اشک جاری دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اندوهناک. (منتهی الارب). محزون. (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از استعبار. آنکه خواب گزارد بر کسی جهت تعبیر کردن. (منتهی الارب). حکایت کننده خواب و رؤیای خویش بر کسی و تعبیر آن را خواهنده. (اقرب الموارد) ، آنکه اشک جاری دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اندوهناک. (منتهی الارب). محزون. (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. (ازاقرب الموارد). ج، مستکبرون و مستکبرین. رجوع به استکبار شود، دارای کبریاء. (از اقرب الموارد). گردنکش و متکبر و مغرور. (غیاث) : ز مستکبران دلاور مترس از آن کو نترسد ز داور بترس. سعدی (بوستان)
نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. (ازاقرب الموارد). ج، مستکبرون و مستکبرین. رجوع به استکبار شود، دارای کبریاء. (از اقرب الموارد). گردنکش و متکبر و مغرور. (غیاث) : ز مستکبران دلاور مترس از آن کو نترسد ز داور بترس. سعدی (بوستان)