جدول جو
جدول جو

معنی مستکبر

مستکبر
باتکبر، خودخواه، بزرگ منش، گردنکش
تصویری از مستکبر
تصویر مستکبر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مستکبر

مستکبر

مستکبر
متکبر باتکبر بزرگ منش، گرد نکش: ز مستکبران دلاور بترس، ازان کو مترسد ز داور بترس، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

مستکبر

مستکبر
آنکه از راه استثمار دیگران نیرومند و توانگر شده است، استثمارگر
مستکبر
فرهنگ فارسی معین

مستکبر

مستکبر
نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. (ازاقرب الموارد). ج، مستکبرون و مستکبرین. رجوع به استکبار شود، دارای کبریاء. (از اقرب الموارد). گردنکش و متکبر و مغرور. (غیاث) :
ز مستکبران دلاور مترس
از آن کو نترسد ز داور بترس.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

مستکبر

مستکبر
استثمارگر، امپریالیست، سرمایه دار، طاغوتی، گردن کش، متکبر، مغرور
متضاد: مستضعف، زورگو، قدرت طلب، جهان خوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد