اسم مکان از استحمام. جای غسل کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای استحمام. آنجا که سر و تن شویند. رجوع به استحمام شود، مبرز: فقیهی (فقیری) در مستحم تیز بلند میدادی. (هزلیات سعدی)
اسم مکان از استحمام. جای غسل کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای استحمام. آنجا که سر و تن شویند. رجوع به استحمام شود، مبرز: فقیهی (فقیری) در مستحم تیز بلند میدادی. (هزلیات سعدی)
نعت فاعلی از استحمال. شهر مستحمل، ماهی که مردم را در مشقت دارد تا پایان یابد. (اقرب الموارد). ماه دارندۀ مردم در مشقت. (منتهی الارب). رجوع به استحمال شود
نعت فاعلی از استحمال. شهر مستحمل، ماهی که مردم را در مشقت دارد تا پایان یابد. (اقرب الموارد). ماه دارندۀ مردم در مشقت. (منتهی الارب). رجوع به استحمال شود
ترفند گر، ناشدنی، دیسنده، یاوه، فرساینده، ور تیشنده (تبدیل شونده) امری که محال و ناممکن باشد، جسمی که تبدیل بجسم دیگر شده مانند سگی که در نمکزارافتاده و تبدیل بنمک شود تبدیل شونده از حالی بحالی درآینده، مستهلک: امن دروی مستحیل و عدل دروی ناپدید کام دروی ناروا صحت دراو ناپایدار. (جمال الدین عبدالرزاق)، سخن بی سروته
ترفند گر، ناشدنی، دیسنده، یاوه، فرساینده، ور تیشنده (تبدیل شونده) امری که محال و ناممکن باشد، جسمی که تبدیل بجسم دیگر شده مانند سگی که در نمکزارافتاده و تبدیل بنمک شود تبدیل شونده از حالی بحالی درآینده، مستهلک: امن دروی مستحیل و عدل دروی ناپدید کام دروی ناروا صحت دراو ناپایدار. (جمال الدین عبدالرزاق)، سخن بی سروته