معنی مستحضر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستحضر
مستحضر
مستحضر
نعت فاعلی از مصدر استحضار. دواننده. (آنندراج) (اقرب الموارد) ، بخود بازآینده. (آنندراج). رجوع به استحضار شود
لغت نامه دهخدا
مستحضر
مستحضر
نعت مفعولی از مصدر استحضار. حاضر کرده شده. (اقرب الموارد). حاضر. آماده یافته شده. حاصل شده. (ناظم الاطباء). رجوع به استحضار شود، آگاه. واقف. مطلع. با خبر. خبردار. (یادداشت مرحوم دهخدا). - مستحضر بودن، آگاه بودن. اطلاع داشتن. - مستحضر داشتن، به اطلاع رساندن. - مستحضر شدن، آگاه شدن. - مستحضر کردن، آگاهانیدن. - مستحضر نمودن، به آگاهی رساندن
لغت نامه دهخدا
مستحیر
مستحیر
نعت فاعلی از مصدر استحاره. راهی در جانب بیابان که دریافت نشود که تا کجا می کشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ابر گران و گرد برگشتۀ بی باد. (منتهی الارب). ابر سنگین و سرگردان که بادی ندارد تا آن را براند. (اقرب الموارد). رجوع به استحاره شود
لغت نامه دهخدا
مستحقر
مستحقر
نعت فاعلی از مصدر استحقار. خرد و خوار شمرنده. (آنندراج). حقیردارنده. خواردارنده. (اقرب الموارد). رجوع به استحقار شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.