جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستحدث

مستحدث

مستحدث
نعت فاعلی از مصدر استحداث. چیز نو پیدا کننده. (غیاث) (آنندراج). از نو پیدا کننده. (ناظم الاطباء). نو و جدید یابندۀ خبر و امثال آن، آغازکننده. ابداع کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استحداث شود
لغت نامه دهخدا

مستحدث

مستحدث
نعت مفعولی از استحداث. چیز نو پیدا کرده شده. (غیاث) (آنندراج). نوآورده و نویافته. (ناظم الاطباء). خبر و امثال آن که آن را نو و جدید یابند. (اقرب الموارد) ، آغاز شده و ابداع گشته. (اقرب الموارد). رجوع به استحداث شود
لغت نامه دهخدا

مستحدثه

مستحدثه
مستحدثه در فارسی مونث مستحدث نو: نوساخته مونث مستحدث: شیوع فرزکه از فواکه مستحدثه این مملکت و بنام توت فرنگی نیز مشهوراست. . ، جمع مستحدثات
فرهنگ لغت هوشیار

مستحاث

مستحاث
کاویده زمین کاویده، سنگواره زمین زیروروشده وجستجو شده (داخل آن)، سنگواره فسیل
فرهنگ لغت هوشیار

مستحدثه

مستحدثه
مؤنث مستحدث. نوآورده. نوآمده: این رسم از جمله رسمهای مستحدثه است. (تاریخ قم ص 166). رجوع به مستحدث و استحداث شود
لغت نامه دهخدا