جدول جو
جدول جو

معنی مستاذن - جستجوی لغت در جدول جو

مستاذن
دستور خواهنده
تصویری از مستاذن
تصویر مستاذن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستامن
تصویر مستامن
زنهار خواهنده اعتمادکننده امین یابنده، زنهارخواهنده جمع مستامنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامن
تصویر مستامن
دارای امنیت، غیر مسلمانی که وارد سرزمین اسلامی شده و دارای امنیت و مصونیت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستان
تصویر مستان
درحالت مستی، کنایه از ازخودبی خود شده، مست، برای مثال سوی رز باید رفتن به صبوح / خویشتن کردن مستان و خراب (منوچهری - ۷)
فرهنگ فارسی عمید
کسی که درحالت مستی است: سوی رزباید رفتن بصبوح خویشتن کردن مستان و خراب. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستان
تصویر مستان
((مَ))
کسی که در حالت مستی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
(دخترانه)
خوشحال، مانند مست، مستی آور، سرخوش و شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همستان
تصویر همستان
شرکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمستان
تصویر زمستان
یکی از فصول چهارگانه سال که موسوم سرما و یخبندان می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمستان
تصویر خمستان
میکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمستان
تصویر خمستان
خم خانه، خانه یا سردابی که خم های شراب را در آنجا می گذارند، جایی که شراب می اندازند، میکده، میخانه، در تصوف عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میستان
تصویر میستان
میخانه، میکده، خم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستهان
تصویر مستهان
ذلیل، پست و زبون، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعذب
تصویر مستعذب
گوارا، مطبوع و خوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعان
تصویر مستعان
کسی که از او استعانت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحسن
تصویر مستحسن
نیکو و پسندیده، نیکوشمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخستان
تصویر مخستان
جایی که درخت خرما بسیار باشد، نخلستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعین
تصویر مستعین
کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستاصل
تصویر مستاصل
بینوا، بیچاره، ازبیخ برکنده، ریشه کن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمستان
تصویر زمستان
از فصول چهارگانۀ سال، سه ماه بعد از پاییز، سه ماه آخر سال خورشیدی که موسم سرما و یخ بندان است و روزها از همه وقت کوتاه تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمستان
تصویر غمستان
جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد، ماتمکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستاجر
تصویر مستاجر
کسی که خانه، دکان یا چیز دیگر را اجاره کند، اجاره کننده، اجاره دار، اجاره نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استادن
تصویر استادن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موستان
تصویر موستان
زمینی که در آن درخت انگور بسیار باشد، باغ انگوری، تاکستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمستان
تصویر غمستان
فرمسرا، این جهان جای اندوه غمخانه غمکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخستان
تصویر مخستان
جایی که در آن درخت خرما بسیار باشد نخلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبطن
تصویر مستبطن
نهان دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاهل
تصویر مستاهل
سزاوار و شایسته شونده، لایق، سزاوار، قابل
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که حرکات و سکنات آن بطورمستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه مستانه
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز کننده از سر گیرنده، پژوهشخواه آغاز کننده از سرگیرنده، کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافعه خود را در محکمه بالاتر از سر گیرد استیناف دهنده جمع مستانفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستانس
تصویر مستانس
انس گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامی
تصویر مستامی
کنیز گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
نواله خواه خوراکخواه، روزی برنده تاراجنده خواهنده اکله (لقمه طعام) ازکسی، گیرنده مال ضعیفان
فرهنگ لغت هوشیار