- مساهرت
- شب را با هم بیدار بودن، شب زنده داری
معنی مساهرت - جستجوی لغت در جدول جو
- مساهرت
- شب را بیدار بودن
- مساهرت ((مُ هَ رَ))
- شب زنده داری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رهسپاری
با نرمی و آسانی رفتار کردن
از شهری به شهر دیگر رفتن، سفر کردن
یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردن، هم پشتی
بر یکدیگر جستن، با یکدیگر جست و خیز کردن
هم بهره شدن با کسی، انبازی در بهره و نصیب
شب را با صحبت و افسانه گفتن با هم گذراندن
با کسی به راه افتادن و با او در رفتن برابری کردن
مفاخرت کردن، مباهات
با کسی روبرو جنگ کردن، دشمنی کردن، دشنام دادن، آواز بلند کردن، آشکار کردن
برابر رفتن با کسی: مواکب سعادت صاحبی در مسایرت کواکب سعد دولت بدر حصن بکر رسید
مشارکت، شریک، شرکت
بنرمی وآسانی رفتارکردن سهل انگاری کردن، سهل انگاری آسان گیری
مساهره و مساهرت در فارسی با هم بیداری شب زنده داری شب را با هم بیدار بودن، شب زنده داری
جست و خیز کردن، حمله کردن بسوی یکدیگر بریکدیگر برجستن
گذرانیدن باهم شب را با افسانه سرایی، افسانه گفتن
از شهر یا کشوری بشهر و کشور دیگر رفتن سفر کردن
اجیر کردن شخصی با پرداخت دستمزد ماهانه، اجرت ماهیانه شهریه، جمع مشاهرات. یا مشاهرت اطلاق کردن، مقرری ماهیانه تعیین کردن: هر یکی را از ایشان باندازه کفاف مشاهرت اطلاق کنند تا او را بخیانتی حاجت نیفتد
داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند
یکدیگر را یاری کردن
داماد شدن، خویشی پیدا کردن با کسی از طریق زن گرفتن یا زن دادن
شب زنده دار شب زنده دار
کمک همیاری
تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
اهمال، کوتاهی، گذشت، ملاحظه کردن
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان