مسامحه. مسامحه. با هم کار آسان گرفتن، و گاهی تجرید کرده به معنی آسان کردن کار کسی و آشتی و آسانی کردن و سهل گرفتن و نیز چیزی را سهل پنداشته توجه به آن نکردن، مشتق از سمح که به معنی جوانمردی و آسان گرفتن است. (غیاث). گذشت کردن. ندیده گرفتن. تسامح. رفق. رخصت. احسان. رجوع به مسامحه و مسامحه شود: چاره ندیدند که با او به مصالحت گرایند و به اجرت کشتی مسامحت نمایند. (گلستان سعدی). - مسامحت کردن، گذشت کردن. آسان گرفتن. سهولت به کار بردن. فرو گذاردن. شدت عمل به خرج ندادن: ملک گفت مالی عظیم از آن این مرد به دست شما افتاده است و خدمتی که سلطان را کرده اید ثمرۀ آن به شما رسد، مسامحت باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 442). اگر در فرستادن من مسامحتی کنید شما را از جور این جبار خونخوار...برهانم. (کلیله و دمنه)
مسامحه. مسامحه. با هم کار آسان گرفتن، و گاهی تجرید کرده به معنی آسان کردن کار کسی و آشتی و آسانی کردن و سهل گرفتن و نیز چیزی را سهل پنداشته توجه به آن نکردن، مشتق از سمح که به معنی جوانمردی و آسان گرفتن است. (غیاث). گذشت کردن. ندیده گرفتن. تسامح. رفق. رخصت. احسان. رجوع به مسامحه و مسامحه شود: چاره ندیدند که با او به مصالحت گرایند و به اجرت کشتی مسامحت نمایند. (گلستان سعدی). - مسامحت کردن، گذشت کردن. آسان گرفتن. سهولت به کار بردن. فرو گذاردن. شدت عمل به خرج ندادن: ملک گفت مالی عظیم از آن این مرد به دست شما افتاده است و خدمتی که سلطان را کرده اید ثمرۀ آن به شما رسد، مسامحت باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 442). اگر در فرستادن من مسامحتی کنید شما را از جور این جبار خونخوار...برهانم. (کلیله و دمنه)
نعت فاعلی از مسامته. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامته شود: هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)
نعت فاعلی از مسامته. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامته شود: هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)
مسامحه. مسامحت. سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل. (ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن. با کسی آسان و سهل فرا گرفتن. آسان گزاری. آسانی. مساهله. مساهلت. اغماض. به نرمی رفتار کردن. مدارا کردن، نرمی و مدارا، تنبلی و کاهلی. (ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن کاری را، کوتاهی و اهمال. و رجوع به مسامحه و مسامحت شود، در اصطلاح اخلاقی، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. (از اخلاق ناصری ص 79)
مسامحه. مسامحت. سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل. (ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن. با کسی آسان و سهل فرا گرفتن. آسان گزاری. آسانی. مساهله. مساهلت. اغماض. به نرمی رفتار کردن. مدارا کردن، نرمی و مدارا، تنبلی و کاهلی. (ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن کاری را، کوتاهی و اهمال. و رجوع به مسامحه و مسامحت شود، در اصطلاح اخلاقی، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. (از اخلاق ناصری ص 79)
آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). کار سهل فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). کار با کسی سهل گرفتن. (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی. (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن. موافقت کردن با کسی بر خواستۀ او. (اقرب الموارد از لسان) ، صفح و گذشت کردن از گناه کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به مسامحه و مسامحت شود، ترک واجبات است از طریق خودخواهی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ترک بعضی از چیزها است به طریق اختیار که ترک آن بر او واجب نباشد. (نفائس الفنون - حکمت مدنی). ترک آنچه واجب است، به جهت تنزه. (از تعریفات جرجانی)
آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). کار سهل فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). کار با کسی سهل گرفتن. (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی. (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن. موافقت کردن با کسی بر خواستۀ او. (اقرب الموارد از لسان) ، صفح و گذشت کردن از گناه کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به مسامحه و مسامحت شود، ترک واجبات است از طریق خودخواهی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ترک بعضی از چیزها است به طریق اختیار که ترک آن بر او واجب نباشد. (نفائس الفنون - حکمت مدنی). ترک آنچه واجب است، به جهت تنزه. (از تعریفات جرجانی)
جمع واژۀ مسام ّ. جج مسم ّ. منفذها و سوراخهای کوچکی که در بدن واقعندو عرق و بخار از آنها خارج میگردد. (ناظم الاطباء). سوراخهای باریک پوست بدن. رجوع به مسام و مسم شود
جَمعِ واژۀ مَسام ّ. جج ِ مَسم ّ. منفذها و سوراخهای کوچکی که در بدن واقعندو عرق و بخار از آنها خارج میگردد. (ناظم الاطباء). سوراخهای باریک پوست بدن. رجوع به مسام و مسم شود