- مزیده (مَ دَ / دِ)
مزه کرده شده. چشیده شده، مکیده شده. و رجوع به مزیدن شود
معنی مزیده - جستجوی لغت در جدول جو
- مزیده (مَ دَ / دِ)
بازیی باشد که آن را مزاد و خربنده گویند. و بازی خیز بگیر را نیز گویند. مژیده. (برهان) (آنندراج). نوعی از بازی. (ناظم الاطباء). خربازان. و رجوع به مزاد و خربنده و خیزبگیر و مژیده و خربازان شود
- مزیده
این واژه گویا پارسی و همان مزاد است و آن را خربنده و خیز بگیر نیز می گویند
- مزیده ((مَ))
مزه کرده شده، مکیده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چشیدن، برای مثال از شکر گر شکل نانی می پزی / طعم قند آید نه نان چون می مزی (مولوی - ۱۵۲) ، مکیدن
چیزی را در معرض فروش گذاردن چنان که هر کسی به قیمت گران تر بخرد به او فروخته شود
(خَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
شخصی که در کنجی ورخنه ای پنهان شده باشد. (ناظم الاطباء) :
می بینم از این مرتبه خورشید فلک را
چون شب پره در سایۀ حفظتو خزیده.
انوری.
، در جسته. (صحاح الفرس) : مشتری دلالت دارد بر... سطبربینی بیرون خزیده رخ بزرگ چشم. (التفهیم)
می بینم از این مرتبه خورشید فلک را
چون شب پره در سایۀ حفظتو خزیده.
انوری.
، در جسته. (صحاح الفرس) : مشتری دلالت دارد بر... سطبربینی بیرون خزیده رخ بزرگ چشم. (التفهیم)
مصیده در فارسی مونث مصید شکار ابزار دام آلت صید جانوران: دام، جمع مصائد (مصاید)
مزه کردن چشیدن: بنفشه بر دو زلفت کی گزیدی ک طبر زد با لبانت کی مزیدی ک (ویس ورامین)، مکیدن
نیش زده (چنانکه مار) مسموم: گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون ک (ناصر خسرو)، بدندان گرفته گاز زده (چنانکه سگ هار)، آزار رسانده ضرر رسانده، عذاب داده کیفر داده. انتخاب کرده اختیار کرده: اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد، بازیی است
خوردنی، خوانی که برآن طعام باشد، یا مائده خرگهی. نعیم بهشتی نعیم آسمانی. یا مائده مسیح. روایت کنند که تا مدتی هر روز بوسیله ابر خوانی برعیسی ع نازل میشد و درآن ماهیی بود بریان بی خار که روغن ازو می چکید. نزدیک سر آن نمک و متصل به دم آن سرکه و بر حوالی خوان انواع تره ها چیده بود و پنج گرده نان بر یکی روغن زیتون بردیگری عسل برسوم روغن زرد برچهارم پنیر و بر پنجم قدید (گوشت بریان) بود
مشیده در فارسی مونث مشید: بر افراشته، استوار مونث مشید: قصور مشیده
((مُ یِ دِ))
فرهنگ فارسی معین
در معرض فروش گذاشتن چیزی به نحوی که هر خریداری که قیمت بیشتر پیشنهاد کرد، به وی فروخته شود، حراج، مقابل مناقصه
