جدول جو
جدول جو

معنی مزلهم - جستجوی لغت در جدول جو

مزلهم
(مُ لَ هَِ م م)
خفیف. سبک. (منتهی الارب از ’زل ه م’) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملهم
تصویر ملهم
کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، تلقین کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه، تاریک مثلاً شب مدلهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزله
تصویر مزله
جای لغزیدن، لغزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ هََ)
رجل ملهم، مرد بسیارخوار. (منتهی الارب). مرد پرخوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَلْ لَ)
سبک و چست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رجل مزلم، مرد بدغذا و به بدی پرورش یافته و مرد سبک هیئت. (ناظم الاطباء) ، کوتاه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ظریف، اسب گرداندام توانا، کنار گوش بریده از شتر و گوسفند، تیر نیک تراش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : سهم مزلم، تیر نیک تراشیده. (ناظم الاطباء) ، بز کوهی خرداندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). بز کوهی صغیرالجثه. کذا فی القاموس و عن ابن عباد و الازهری الصغیرالحیه، ای صغیرالزلمه یعنی خردنرمه گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَلْ لِ)
مرد بد غذادهنده، گردانندۀ آسیا و گیرندۀ کنارهای آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
لغزیدن در گل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لغزیدن در گل یا در سخن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زل ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زِلْ لَ / مَ زَلْ لَ)
مزله. مزلت. لغزشگاه: خلق را در مزلۀ ضلالت و مهلکۀ جهالت می انداخت. (تاریخ یمینی ص 260). رجوع به مزلت و مزله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
الهام کرده شده. (غیاث) (آنندراج). الهام شده و در دل افکنده شده. (ناظم الاطباء). آنکه بدو الهام شده است:
ای ملهمی که در صف کروبیان قدس
فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص قک).
- ملهم شدن، الهام یافتن. در دل افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دَ)
موضعی است نخلناک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام موضعی که خرمابن بسیار دارد. (ناظم الاطباء).
- یوم ملهم، روز جنگ بنی تمیم و حنیفه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام روزی که بنی تمیم با حنیفه جنگ کردند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَلْلَ مَ)
مؤنث مزلم. زنی که دراز نباشد: أمراءه مزلمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ ءِم م)
رونده، درگذرنده، بلندبرآینده در سیر و جز آن، کوچ کننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سفرکننده. (ناظم الاطباء) ، ثابت و برجای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
سخت سیاه و تاریک. (غیاث اللغات از شرح نصاب) (از مهذب الاسماء) (آنندراج) : اسود مدلهم، مبالغه است، یعنی بسیار سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مظلم. داج. تاری. تاریک. (یادداشت مؤلف) ، شب تاریک. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدلهمه شود: با لشکری چون مدلهم و دریای ملتطم. (جهانگشای جوینی) ، پیر. کلانسال. (ناظم الاطباء) : ادلهم ّ فلان، کبر و شاخ. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
به یکبار فروخورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میخورد و می بلعدو فرو میبرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
گونه برگشته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). متغیر و برگشته گونه. (ناظم الاطباء). آن که رنگ او بگشته بود از نزاری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
بر وزن و معنی مرهم است. (برهان) (آنندراج). مرهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ)
الهام کننده یعنی در دل افکننده از جنس خیر و آن حق تعالی است. (غیاث) (آنندراج). الهام کننده و در دل افکننده. (ناظم الاطباء). آنکه الهام کند:
کلک دین پرورتو واهب ارزاق شده ست
رای روشنگر تو ملهم الباب شده ست.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 144).
ملهمی از ورای حجاب غیب سرانگشت تنبیه در پهلوی ارادتم زد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 6). واﷲ ولی الفضل و ملهم العقل منه المبداء و الیه المنتهی. (اخلاق ناصری).
ما طبیبان فعالیم و مقال
ملهم ما پرتو نور جلال.
مولوی.
- ملهم غیب، سروش هاتف غیب. سروش غیب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم
این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی.
حافظ (یادداشت ایضاً).
خرد که ملهم غیب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر رکاب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
مزله و مزلت در فارسی لغزش، لغزشگاه جای لغزیدن محل لغزش، لغزش: و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند، جمع مزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
الهام کننده، در دل افکننده از جنس خیر و آن حقتعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه تاریک، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هَ))
الهام شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملهم
تصویر ملهم
((مُ هِ))
الهام کننده، تلقین کننده، خدای تعالی، جمع ملهمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
((مُ لَ هِ))
سیاه، تاریک، شب تاریک
فرهنگ فارسی معین
لغزشگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الهام بخش، الهام کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرهم
فرهنگ گویش مازندرانی