معنی مزلم - لغت نامه دهخدا
معنی مزلم
- مزلم(مُ زَلْ لَ)
- سبک و چست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رجل مزلم، مرد بدغذا و به بدی پرورش یافته و مرد سبک هیئت. (ناظم الاطباء) ، کوتاه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ظریف، اسب گرداندام توانا، کنار گوش بریده از شتر و گوسفند، تیر نیک تراش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : سهم مزلم، تیر نیک تراشیده. (ناظم الاطباء) ، بز کوهی خرداندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). بز کوهی صغیرالجثه. کذا فی القاموس و عن ابن عباد و الازهری الصغیرالحیه، ای صغیرالزلمه یعنی خردنرمه گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا