معنی مزله - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مزله
مزله
- مزله
- مزله و مزلت در فارسی لغزش، لغزشگاه جای لغزیدن محل لغزش، لغزش: و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند، جمع مزال
فرهنگ لغت هوشیار
مزله
- مزله
- مزله. مزلت. لغزشگاه: خلق را در مزلۀ ضلالت و مهلکۀ جهالت می انداخت. (تاریخ یمینی ص 260). رجوع به مزلت و مزله شود
لغت نامه دهخدا
مزله
- مزله
- لغزیدن در گل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لغزیدن در گل یا در سخن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به زَل ّ شود
لغت نامه دهخدا
زمله
- زمله
- همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)
فرهنگ لغت هوشیار