جدول جو
جدول جو

معنی مزره - جستجوی لغت در جدول جو

مزره
(مُ زَرْ رَهْ)
زره پوش. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
مزره
(مَ رَ)
چراغ. (ناظم الاطباء) ، چراغدان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان). مشکوه که به معنی چراغدان است. (دهار)
لغت نامه دهخدا
مزره
(مَ رَ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج در 17هزارگزی شرق سنندج و 3هزارگزی کوله مرد در منطقه کوهستانی سردسیر واقع و دارای 200 تن سکنه است. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات، لبنیات، حبوبات، میوه جات، قلمستان و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مزره
چراغدان مرزه
تصویری از مزره
تصویر مزره
فرهنگ لغت هوشیار
مزره
مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجره
تصویر مجره
کهکشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، کاهنگان، آسمان درّه، تنین فلک، راه حاجیان، کاهکشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، فوج، گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرزه
تصویر مرزه
گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر، کالونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزرع
تصویر مزرع
مزرعه، جای کشت و زرع، کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماره
تصویر ماره
دفتر حساب
مهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
جای کشت و زرع، کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزله
تصویر مزله
جای لغزیدن، لغزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَضْ ضُ)
جنبانیدن آوند را بعد پر شدن تا نیک پر شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَتْوْ)
سخت و درشت شدن زمین بر کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزده
تصویر مزده
مزد اجرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذره
تصویر مذره
تخم پاش برز افشان، بوی افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزرع
تصویر مزرع
کشتزار، مززعه
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت، جمع مزارع. 2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
مزله و مزلت در فارسی لغزش، لغزشگاه جای لغزیدن محل لغزش، لغزش: و مثل ما کسان از مزلت و منقصتی خالی نباشند، جمع مزال
فرهنگ لغت هوشیار
چنبری چنبره دار حلقه حلقه (زره) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد... (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
مدره در فارسی مونث مدر: شاش انگیز دشتان انگیز مونث مدر: ادویه مدره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزه
تصویر مرزه
شالیزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزره
تصویر فزره
شکاف توشک ران، راه دو سر تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزره
تصویر خزره
پشت درد لوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازره
تصویر ازره
بچشم، بدیده (از طریق)
فرهنگ لغت هوشیار
راه کهکشان، آسمان دره، کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمره
تصویر زمره
((زُ رِ))
گروه، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماره
تصویر ماره
((رِ))
آمار، دفتر حساب، مهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجره
تصویر مجره
((مَ جَ رَّ))
کهکشان
فرهنگ فارسی معین
((مَ زِ))
گیاهی است یکساله از تیره نعناعیان که دارای ساقه های متعدد و به رنگ مایل به قرمز است. برگ های آن نرم و متقابل و تقریباً بدون دمبرگ و باریک و نوک تیز و پوشیده از کرک و دارای تارهای غده ای فراوان اسانس دار است. این گیاه در ایران جزو سبزی های
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
((مَ رَ عِ))
کشتزار، جمع مزارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرد
تصویر مزرد
((مُ زَ رَّ))
حلقه حلقه (زره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
کشتزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لزره
تصویر لزره
رعشه
فرهنگ واژه فارسی سره