اشتغال ورزیدن در کاری مروسیدن و رنج کشیدن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با چیزی واکوشیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). زوال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، با کسی واکوشیدن. (دهار) ، ارادۀ کاری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به مزاولت و مزاوله شود. یقال: زاوله مزاولهو زوالا، أی عالجه و حاوله و طالبه. (ناظم الاطباء) ، چیزی را با چیزی قرین کردن. (غیاث)
اشتغال ورزیدن در کاری مروسیدن و رنج کشیدن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با چیزی واکوشیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). زِوال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، با کسی واکوشیدن. (دهار) ، ارادۀ کاری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به مزاولت و مزاوله شود. یقال: زاوله مزاولهو زوالا، أی عالجه و حاوله و طالبه. (ناظم الاطباء) ، چیزی را با چیزی قرین کردن. (غیاث)
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). عطا دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطا دادن. بخشش کردن. (از ناظم الاطباء). چیزی به کسی دادن یا دست به سوی کسی درازکنان چیزی به او دادن. (از اقرب الموارد) ، آن است که شیخ، کتاب مورد سماع رابه دست خویش به کسی دهد و گوید تو از جانب من اجازۀ روایت مندرجات آن را داری و تنها به دادن کتاب کفایت نکند. (از تعریفات جرجانی). در علم درایه نوعی ازتحمل حدیث است (مقرون به اجازه و غیرمقرون به اجازه) و صور مختلف دارد مانند اینکه شیخ اجازۀ نسخه ای از احادیث مورد روایت خویش را به طالب تحمل حدیث بدهدتا او آنها را روایت کند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
چیزی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). عطا دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطا دادن. بخشش کردن. (از ناظم الاطباء). چیزی به کسی دادن یا دست به سوی کسی درازکنان چیزی به او دادن. (از اقرب الموارد) ، آن است که شیخ، کتاب مورد سماع رابه دست خویش به کسی دهد و گوید تو از جانب من اجازۀ روایت مندرجات آن را داری و تنها به دادن کتاب کفایت نکند. (از تعریفات جرجانی). در علم درایه نوعی ازتحمل حدیث است (مقرون به اجازه و غیرمقرون به اجازه) و صور مختلف دارد مانند اینکه شیخ اجازۀ نسخه ای از احادیث مورد روایت خویش را به طالب تحمل حدیث بدهدتا او آنها را روایت کند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
همدیگر جفت و قرین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را جفت و قرین شدن. (ناظم الاطباء). با یکدیگرجفت و قرین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر جفت شدن. (تاج المصادر بیهقی). ازدواج. زناشوئی. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، شوهر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ازدواج و ازدواج کردن و تزویج کردن شود، چیزی را به چیزی جفت و قرین کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اتحاد شود، نزد اهل بدیع آن است که بین دو معنی از قبیل شرط و جزا مقارنت آورند و مزاوجه از محسنات معنویه فن بدیع است
همدیگر جفت و قرین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را جفت و قرین شدن. (ناظم الاطباء). با یکدیگرجفت و قرین شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر جفت شدن. (تاج المصادر بیهقی). ازدواج. زناشوئی. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، شوهر کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ازدواج و ازدواج کردن و تزویج کردن شود، چیزی را به چیزی جفت و قرین کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اتحاد شود، نزد اهل بدیع آن است که بین دو معنی از قبیل شرط و جزا مقارنت آورند و مزاوجه از محسنات معنویه فن بدیع است
اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و ارادۀ کاری کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزاوله. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس)
اشتغال ورزیدن در کاری و مروسیدن و رنج کشیدن در آن و ارادۀ کاری کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزاوله. کوشش در چیزی و رسیدن به کار. (ناظم الاطباء). خو کردن به کاری. عادت کردن به چیزی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شرف مردی را بدان توان شناخت که از ملابست اعمال دون و مزاولت امور حقیره اجتناب نماید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا منسوب به جالینوس)
عدیلی کردن بر یک زامله. (منتهی الارب) (آنندراج). دولنگۀ بار شتر را برابر کردن. (ناظم الاطباء) ، ردیف شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بر مرکوبی با هم سوار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
عدیلی کردن بر یک زامله. (منتهی الارب) (آنندراج). دولنگۀ بار شتر را برابر کردن. (ناظم الاطباء) ، ردیف شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بر مرکوبی با هم سوار شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
گردانیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (منتهی الارب) (زوزنی). گردانیدن روزگار را. (از منتهی الارب) (از زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). تصریف. تصریف ایام. (اقرب الموارد). فی القرآن: و تلک الایام نداولها بین الناس، ای نصرفها بینهم ندیل لهؤلاء تاره و لهؤلاء اخری. (اقرب الموارد). جعلها لقوم مره و اخری لاخرین. (متن اللغه). دست به دست دادن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دستور الاخوان). چیزی را دست به دست رد کردن. (از اقرب الموارد)
گردانیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (منتهی الارب) (زوزنی). گردانیدن روزگار را. (از منتهی الارب) (از زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). تصریف. تصریف ایام. (اقرب الموارد). فی القرآن: و تلک الایام نداولها بین الناس، ای نصرفها بینهم ندیل لهؤلاء تاره و لهؤلاء اخری. (اقرب الموارد). جعلها لقوم مره و اخری لاخرین. (متن اللغه). دست به دست دادن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دستور الاخوان). چیزی را دست به دست رد کردن. (از اقرب الموارد)
با یکدیگر بگشتن در جنگ. (تاج المصادر بیهقی). با یکدیگر گشتن در حرب. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر جولان کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکدیگر را وا پس راندن و به یکدیگر حمله آوردن. (از اقرب الموارد)
با یکدیگر بگشتن در جنگ. (تاج المصادر بیهقی). با یکدیگر گشتن در حرب. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر جولان کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکدیگر را وا پس راندن و به یکدیگر حمله آوردن. (از اقرب الموارد)
با هم پیشی گرفتن و شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن در رفتن یا جز آن. (از اقرب الموارد) ، کسی را هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
با هم پیشی گرفتن و شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن در رفتن یا جز آن. (از اقرب الموارد) ، کسی را هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
با کسی نبرد کردن به طول. (تاج المصادر بیهقی). با کسی به درازی نورد کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به درازی و بفضل و توانایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کار بر کسی دراز کردن. (المصادر زوزنی). کار دراز کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، درنگ کردن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مماطله در دین و وعده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دور افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر کاویدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با کسی نبرد کردن به طول. (تاج المصادر بیهقی). با کسی به درازی نورد کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به درازی و بفضل و توانایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کار بر کسی دراز کردن. (المصادر زوزنی). کار دراز کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، درنگ کردن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مماطله در دین و وعده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دور افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر کاویدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند