- مز
- چشیدن، مکیدن، مزیدن
معنی مز - جستجوی لغت در جدول جو
- مز
- آنچه طعمش بین ترش و شیرین باشد، ترش و شیرین، میخوش
- مز
- پارسی تازی گشته مز مزیدن میخوش چاشنی دار ملس ترش و شیرین آنچه که طعمش بین ترش و شیرین باشد میخوش
- مز ((مَ زّ))
- مکیدن چیزی را
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اجرت
مسجد
حقوق بگیر
آراسته
برتری
کشتزار
لیچار
هم افزایی
برتری ها
دست و پا گیری
دردسر دادن
دست و پا گیر
شوخی
شوخی، مزاح، گستاخی
دارای برتری و مزیت
موسیقی، ساز موسیقی، در امور نظامی دسته ای از سازهای مختلف موسیقی که در نظام با هم نواخته می شد
از آلات موسیقی، عود
جای لغزیدن، لغزشگاه
ترسانده شده، لرزیده
زینت داده شده، آراسته
زایل کننده، پاک کننده
در حال مکیدن یا چشیدن
لغزیدن و افتادن، لغزش
جای کشت و زرع، کشتزار
شوخی کردن، شوخی، مزاح