جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزاحم شدن

مزاحم شدن

مزاحم شدن
زحمت دادن، مصدع شدن، موجبات زحمت فراهم کردن، زحمت افزا شدن، اذیت کردن، دردسر دادن، مایه زحمت شدن، تصدیع دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

متالم شدن

متالم شدن
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار

ملازم شدن

ملازم شدن
همواره نزد کسی بودن، همیشه در جایی مقیم بودن، همراه بودن، نوکر شدن، مواظب شدن
فرهنگ لغت هوشیار

ملایم شدن

ملایم شدن
نرم خو شدن، مهربان شدن، معتدل شدن، خلیق شدن، سازگار شدن، آهسته شدن، کند شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد