معنی مزاحم شدن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با مزاحم شدن
مزاحم شدن
- مزاحم شدن
- زحمت دادن، مصدع شدن، موجبات زحمت فراهم کردن، زحمت افزا شدن، اذیت کردن، دردسر دادن، مایه زحمت شدن، تصدیع دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متالم شدن
- متالم شدن
- درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار
ملازم شدن
- ملازم شدن
- همواره نزد کسی بودن، همیشه در جایی مقیم بودن، همراه بودن، نوکر شدن، مواظب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ملایم شدن
- ملایم شدن
- نرم خو شدن، مهربان شدن، معتدل شدن، خلیق شدن، سازگار شدن، آهسته شدن، کند شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد