- مریف
- رد کننده سکه به جهت ناسره بودن آن
معنی مریف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هماورد، هم آورد
اریب
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
شکننده، مویین، نرم، زیبا
بزرگ منش
بیمار
پیرو
بهرام
تیز، تند، زبان گز هم پیشه، همکار، هم حرف هم پیشه، همکار، هم حرف
پائیز، خزان
رزرده رسته درختان مو
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
غریب، نادر، شگفت، نو، تازه
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
محل ضیافت، جای پذیرایی مهمان
ناسره، ناخالص، کنایه از باطل
نیستان، نیزار، بیشه، درخت انبوه و درهم
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بخون، غضبان فلک، طرف دار پنجم
دانا، شناسنده، آشنا به چیزی، نقیب، کارگزار قوم
صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
نکته سنج، خوش طبع، کنایه از شیرین گفتار، لطیفه گو، کنایه از زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
پاییز، از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماه های مهر، آبان و آذر است، برگ ریزان، خزان
مال نو، نادر، شگفت، نوزاد
خوش طبع، خوشروی، زیبا، بلیغ، چابک، سبکروح، خوش جامه، نکته سنج
دانا و شناسنده، عالم به چیزی
دوخ (بوریا)، دوخستان، درختستان، دول آبگیر
رده بند رده دار (قافیه) قافیه ای که شامل ردف باشد، یا مردف به الف. مانند: ای چودریا سخی چو شیر شجاع. یا مردف به واو. مانند: کراست زهره که با این دل ز صبر نفور... یا مردف به یاء مانند: ای بروی تو چشم ملک قریر. ردیف آورده، (قافیه) شعری که علاوه بر قافیه ردیف هم داشته باشد
گلی است که برگ و گونه و پیاز آن چون نرگس است و بوی بسیار خوشی دارد
بیمار، رنجور، نا تندرست، نالان، معلول
آهنج آهنجیدن، رسن سخت بافت بنگرید به مرار نام برخی از گونه های قنطوریون (گل گندم) که دارای گلهای زرد یا قرمز است دریه. توضیح برهان این کلمه را بدون تشدید ثانی (بر وزن هزار) آورده است