جدول جو
جدول جو

معنی مریخ - جستجوی لغت در جدول جو

مریخ
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بخون، غضبان فلک، طرف دار پنجم
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
فرهنگ فارسی عمید
مریخ
(مُ رَیْ یَ)
مرداسنگ، استخوانک نرم اندرونی شاخ دابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مریخ
(مَ)
استخوانک نرم اندرونی شاخ دابه. ج، امرخه. (منتهی الارب) ، سرون درون سرون. (منتهی الارب). شاخ کوچک درون شاخ. (از اقرب الموارد). سروی سفید که در میان سرو بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
مریخ
ستاره ای از زمین کوچکتر که بعد از زمین واقع شده و در برابر عطارد و نصف زهره روشنائی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
مریخ
((مِ رِّ))
بهرام، چهارمین سیاره از منظومه شمسی
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
فرهنگ فارسی معین
مریخ
بهرام
تصویری از مریخ
تصویر مریخ
فرهنگ واژه فارسی سره
مریخ
بهرام، آهن، پولاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مریم
تصویر مریم
(دخترانه)
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرید
تصویر مرید
خبیث و شریر، سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریر
تصویر مریر
عزم و آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مریم
تصویر مریم
گل مریم، نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند،
نوزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۸ آیه، کهیعص
فرهنگ فارسی عمید
(تَ حَوْ وُ)
روغن با دارو درمالیدن. (تاج المصادر بیهقی). بیالودن. (زوزنی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چرب کردن. (یادداشت ایضاً) (از اقرب الموارد). روغن و نحو آن مالیدن برخود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازغیاث اللغات) (از آنندراج) ، فراوان شدن آب خمیر به حدی که رقیق شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِرْ ری)
منسوب به مریخ، از مریخ، داری صفات مریخ:
ور بود مریخی خونریزخو
جنگ و بهتان و خصومت جوید او.
مولوی.
خشم مریخی نباشد خشم او
منقلب روغالب و مغلوب خو.
مولوی.
، نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مروخ
تصویر مروخ
روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسیخ
تصویر مسیخ
چهره بر گشته، شتافرید، گول، گوشت بی مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریء
تصویر مریء
مری در فارسی سرخنای، گوارنده مری در فارسی: دو رو دو رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریب
تصویر مریب
صاحب شک و تهمت، بشک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریح
تصویر مریح
باد زده شادمان، خرامنده مزاح بنگرید به مزاح شادمان، خرامنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرید
تصویر مرید
ارادتمند و خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
آهنج آهنجیدن، رسن سخت بافت بنگرید به مرار نام برخی از گونه های قنطوریون (گل گندم) که دارای گلهای زرد یا قرمز است دریه. توضیح برهان این کلمه را بدون تشدید ثانی (بر وزن هزار) آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریف
تصویر مریف
رد کننده سکه به جهت ناسره بودن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار، رنجور، نا تندرست، نالان، معلول
فرهنگ لغت هوشیار
سست کن سستار، نرمار، سست، نرم سست کننده، دارویی را گویند که بقوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آنرا وسیز بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود مانند ضماد شوید (شبت) و بذرکتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صریخ
تصویر صریخ
فریاد رسنده، فریاد خواهنده از واژگان دو پهلو، آواز فریاد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریخی
تصویر مریخی
بهرامی منسوب به مریخ
فرهنگ لغت هوشیار
گلی است که برگ و گونه و پیاز آن چون نرگس است و بوی بسیار خوشی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرید
تصویر مرید
((مُ))
اراده کننده، ارادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریح
تصویر مریح
((مِ رُ))
شادمان، خرامنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرید
تصویر مرید
((مَ رِ))
نافرمان، بیرون رفته از فرمان خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرخی
تصویر مرخی
((مُ رَ خّ))
سست کننده، دارویی را گویند که به قوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آن را وسیع بگرداند تا آن که به سهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آن ها دفع شود، مانند ضماد شوید (شبت) و بذر کتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریض
تصویر مریض
((مَ))
بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی معین
((مَ یَ))
گیاهی است زینتی از تیره نرگسی ها. این گیاه علفی و دارای گل های سفید زیبایی است که دارای عطر مطبوعی می باشد. اصل این گیاه را از ایران می دانند، مریم عذرا مادر حضرت عیسی (ع) دختر عمران که در هجده سالگی روح القدس بر او ظاهر شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مریض
تصویر مریض
بیمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرید
تصویر مرید
پیرو
فرهنگ واژه فارسی سره