جدول جو
جدول جو

معنی مرخی

مرخی((مُ رَ خّ))
سست کننده، دارویی را گویند که به قوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آن را وسیع بگرداند تا آن که به سهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آن ها دفع شود، مانند ضماد شوید (شبت) و بذر کتان
تصویری از مرخی
تصویر مرخی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مرخی

مرخی

مرخی
سست کن سستار، نرمار، سست، نرم سست کننده، دارویی را گویند که بقوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آنرا وسیز بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود مانند ضماد شوید (شبت) و بذرکتان
فرهنگ لغت هوشیار

مرخی

مرخی
سست کننده. نعت فاعلی است از ترخیه، در طب، هر چه عضو را سست کند به حرارت و رطوبت مزاجی و قابل تمدید سازد مثل تخم کتان. (تحفۀ حکیم مؤمن). داروئی را گویند که به قوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفهالمسّام را نرم و مسّامات آن را وسیع بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود. (مخزن الادویه). مانند شوید و بذر کتان. نیز رجوع به مُرخی شود
لغت نامه دهخدا

مرخی

مرخی
سست کننده. رخوت آرنده. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت فاعلی است از ارخاء. رجوع به ارخاء شود، در طب، داروهای مرخی یعنی سست کننده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دوائی که لینت و نرمی دهد عضو را با حرارت و رطوبتش، مانند آب گرم. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُرخّی شود، المی است که گوئی ضعفی در آن موضع پدید می آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مرخی

مرخی
نابسته و روان. (ناظم الاطباء). سست و نرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا