جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مریح

مریح

مریح
باد زده شادمان، خرامنده مزاح بنگرید به مزاح شادمان، خرامنده
مریح
فرهنگ لغت هوشیار

مریح

مریح
نیک شادمان و فیرنده و خرامنده. ج، مریحون، مریحین. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بانشاط سخت. (دهار)
لغت نامه دهخدا

مریح

مریح
نعت از فعل ریح (مجهول) به معنی بادرسیده شدن چاه، غدیر بادرسیده. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). مروح. و رجوع به مروح شود، روض مریح، مرغزار باران رسیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مریم

مریم
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
مریم
فرهنگ نامهای ایرانی

ذریح

ذریح
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
فرهنگ لغت هوشیار